نت ورک مارکتینگ، شيوه­ی جديد سرمايه داری برای استثمار انسان­ها

 

افشين شمس قهفرخی

 

گرمای ماه آخر بهار با نسيمی خنك هم راه شده بود. پس از پنج سال می­خواستيم هم ديگر را ببينيم. به من قول استخدام در يك شركت قطعات «مخابراتی» را داده بود. بعد از سه ماه تحمل بيكاری، وعده­ی دل پذيری بود.

تعديل نيروی كار پس از اسفند 84 گريبان من را فشرده و هنوز كارم در يك شركت ساختمانی در سپاهان شهر اصفهان به پنج ماه نرسيده بود، كه اخراجم كرده بودند. تلاشم برای پيدا كردن كار بی فايده بود. همه جا را زير پا گذاشته بودم: اصفهان، اهواز، ماهشهر، شوشتر... و كرج آخرين ايستگاه بود... 

برای يافتن اين كار جديد با ذوق و شوق پولی قرض كردم و راهی كرج شدم. بعد از دست و روبوسی مرا به دفتر «شركت» برد. از پله ها بالا رفتيم. طبقه­ی اول، طبقه­ی دوم و بالاخره طبقه­ی سوم. زنگ به صدا در آمد و در باز شد.

اين ديگر چه طور دفتری است؟ بيش­تر از بيست جفت كفش جلوی در چيده شده بود. به منزل مسكونی بيش­تر شباهت داشت. انبوه كيف­های سامسونت در گوشه­ی پذيرايی توجه من را به خود جلب كرد و جوان بودن حاضرين. در بين خيل جوانان نوزده تا سی ساله، یک نفر مرد مسن هم به چشم می­خورد.

اصرارم مبنی بر اين كه چه كاری قرار است انجام بدهيم و كار شركت دقيقا چيست؟ با پاسخ «صبر كن، حالا می­فهمی» مواجه شد. سرانجام مرا به داخل اتاقی راهنمايی كردند و دو نفر جوان بیست - بیست و یک ساله­ی سامسونت به دست وارد شدند. چند لحظه قبل با هر دو سلام و عليك كرده بودم، اما مجددا با من خيلی گرم تر از قبل سلام و احوال پرسی كرده و دست دادند.

يك نفر روبرو و يك نفر در صندلی مجاور نشست. اما اين­ها تنها ساكنان تازه وارد اتاق نبودند. «دوست عزيزم»! و يك جوان پرحرف و پر انرژی اراكی نيز در آن جا حضور داشتند. سامسونت به دستان، كه بعدا فهميدم به قصد «Present» كردن من آمده بودند، يعنی می­خواستند روی من كار و من را تبليغ كنند، تا ده دقيقه­ی اول كليه­ی حركات من را زير نظر داشتند. بعدا فهميدم كه در حال روان شناسی چهره و حركات من بودند و اين­ها آموزش­هايی بود كه به اين حضرات داده شده بود، تا...

بعد از ده دقيقه جوانك مقابل من شروع كرد:

ـ آيا شما راجع به Net work marketing (نِت وُرك ماركِتينگ) اطلاعی داريد؟

ـ نه! (البته تا آخر خط را رفتم !؟)

ـ از سيستم اقتصاد شبكه­ای چطور؟

ـ نه! (اما بهترين موقعيت است، كه راجع به آن اطلاعات کافی به دست آورم !)

ـ خوب! ما كاری را شروع كرده­ايم و دوست داريم با شما هم کاری كنيم ...

در حقيقت آن چه قرار بود به من آموزش داده شود، يكی از جديدترين شيوه­های استثمار سرمايه داری است كه اگر به قوانين حاكم بر اين شيوه­ی توليدی (ارزش، مزد، سود، بها، انباشت سرمايه و...) آشنا نباشيم، يا بدتر از آن اگر به اين شيوه­ی توليدی با ديدگاه قرن نوزدهمی و چپ سنتی و ارتدكس نگاه كنيم، هرگز قادر به درك اين روش استثمار نخواهيم بود و يا به آن «كم بها» خواهيم داد و اين يكی از نقاط ضعف جنبش چپ وکارگری ايران است كه برای تعريف از سرمايه داری در پايان هزاره‌ی اول و آغاز هزاره‌ی دوم هنوز از مباحث كلاسيك اقتصاددانان سرمايه داری دولتی شوروی استفاده می­كنند. در حالی كه سرمايه داری هر روز در حال تجديد حيات خود و ايجاد روش­های جديد برای به دست آوردن سود بيش­تر است.

شركت نت ‌ورك ماركتينگ يكی ازشركت­های بزرگ توليد‌ سرمايه‌ داری است، كه مركز آن در كشور هنگ كنگ قرار دارد و يك هيات مديره‌ي شش هفت نفره از مليت­های مختلف آن را اداره می­كنند. مبنا و شيوه‌ی كار اين شركت و شركت­های زیرمجموعه­ی آن مثل گلدكويست و گلدماین و... بر پايه­ی حذف واسطه ‌ها جهت فروش محصولات توليدی اين شركت­ها است. این سیستم حدودا از سال 1369 واز طریق دوبی به ایران و مشخصا به شهرستان لار وارد شد. از آن جا به شیراز و بعدا در دیگر شهرهای ایران پخش گردید.

در حقيقت سرمايه داری در عصر حاضر بر پايه­ی به دست آوردن سود بيش­تر، نقطه اتكای مبادلات خود را بر «جا به جايی سرمايه» از طريق رايانه ها گذاشته است. به همين منظور، هزينه هايی كه از نظر سرمايه داران اضافی است بايد حذف شود و در عين حال از نيروی كار ارزان جهت جايگزينی اين واسطه ها استفاده گردد.

از نظر اين شركت­ها (بخوانيد كارتل­های سرمايه داری)، نيروهای كار ارزان كسانی هستند كه بتوانند مبلغين و فروشندگان محصولات توليد شده اين شركت­ها باشند. تفاوت اين فروشندگان (بخوانيد کارگران) اين است كه تعداد آن­ها بسيار زيادتر از فروشندگان و مبلغين محصولات در سيستم­های قبلی است و برای اين كه كارگران (فروشندگان) بیش­تر ترغيب و تشويق شوند، به آن­ها گفته می­شود كه به نوعی در سود فروش سهيم هستند. اما به چه صورت؟

سيستم تشويق و در عين حال فروش محصولات نت ماركِتينگ به اين صورت است، كه هر «فروشند ـ مبلغ» (باز هم تاكيد می­كنم، كه در واقع كارگر است و در حال فروش نيروی كارش به اين سيستم است) يك زيرمجموعه در سمت چپ و يك زيرمجموعه در سمت راست خود ايجاد می­كند. يعنی دو نفر را به عضويت سيستم در می­آورد، كه فرض مي‌شود يك نفردر سمت راست و يك نفردر سمت چپ مجموعه قرار دارد. هر كدام ازاین افراد نیز بايستی زيرمجموعه هايی در سمت راست و چپ خود ايجاد كنند و باز همان افراد نيز به همين صورت و الی آخر.

در واقع چيزی‌ مانند مثلث خيام‌ كه ‌حتم‌ دارم ‌مبلغين ‌نت ماركِتينگ خودشان ‌هم ‌اسم­اش ‌را نمی‌دانند. اما چگونه مبلغين ترغيب به ايجاد زيرمجموعه های بيش­تری برای خود می‌شوند؟

راز استثمار و بهره كشی این سیستم دقيقا در همين ‌جا نهفته است: وقتی شما دو زيرمجموعه برای خود در سمت چپ و راست ايجاد كرديد، كه هركدام معادل سه امتياز دارد، از طرف شركت به حساب شما دویست و پنجاه دلار واریز می‌شود و وقتی هر كدام از آن­ها يك مجموعه در چپ و راست خود ايجاد كنند، شركت پانصد دلار به حساب شما واریز می­كند و سری بعد هزار دلار و... به طور متوسط و با يك روال عادی، طبق گفته­ی مبلغين در طی شش ماه چيزی معادل 42750 دلار (معادل سی و نه ميليون تومان).

اما راز قضيه در همين جا است، كه هر كس برای ورود به شبكه بايستی يكی از محصولات شركت را خريداری كند (من در ادامه ليست محصولات شركت را ارائه می­كنم). ارزان ترين و متداول ترين محصول، تور مسافرتی معادل هزار و چهارصد دلار است و ما فرض را بر این می­گذاریم که همه­ی افراد به همین میزان خرید انجام بدهند. حالا شما علاوه بر خريد محصول برای فعال كردن خود (زيرمجموعه های­تان) دو نفر را به سيستم خود اضافه می­كنيد و اگر باز ما حداقل را بگيريم، آن دو نفر سمت چپ و راست شما هم هر كدام هزار و چهارصد دلارخريد انجام می­‌دهند. يعنی مجموعا شما سه نفر 4200=1400+1400+1400 دلار خريد كرده­ايد و در مقابل به عنوان سود دویست و پنجاه دلار به حساب شما واريز می­شود. حالا ببينيم شما چقدر پول به چرخه‌ی پول شركتی ريخته­ايد: دلار 3950=250-4200

حالا تازه كار شما شروع شده و با در اختيار گذاشتن وقت و انرژی خود، يعني نيروی كارتان در خدمت ‌نت ‌ ماركِتينگ، در مدت ‌زمان نامحدودي به ‌ايجاد شبكه ‌های مختلف مشغول می‌شويد و در اين چرخه طبق مثلث باينری يا خيام دایم در حال رسانيدن 3950 دلار به سيستم هستيد. يعنی به اين صورت با ايجاد زير مجموعه های بيش­تر ليست بيش­تری به‌ خريداران محصولات شركت اضافه می­كنيد. لازم به ذكر است، كه هركس برای جذب شخص يا اشخاص ديگر بايستی مدت زمان خاصی ‌وقت گذاشته و اصطلاحا بر روی آن كار كند. يعني شخص مبلغ ديگر هيچ ‌كاری جز تبليغ برای ‌شركت ندارد. یعنی هیچ محدودیت زمانی برای کار به اصطلاح فروشنده نیست. اين جا ديگر هشت ساعت كار در روز معنی ‌ندارد. حتا‌ مبلغين ‌بايستی ‌در جاهای ‌مختلف (حتا خارج كشور) مشغول به ‌كار دایم ‌باشند. چرا كه ‌اگر نتوانند زيرمجموعه ايجاد كنند، از چرخه خارج شده و تمامی ‌سرمايه گذاری و پول­های پرداخت شده­ی شركت از دست آن­ها خارج خواهد شد و به عبارت ساده ‌تر «از هستی ساقط خواهند شد».

مبلغي كه اصطلاحا من را پرزنت (Peresent) می­كرد، به من گفت:

ـ شما بايست فقط دو ماه تمام، تمام وقت خود را وقف اين كار كنيد تا نتيجه بگيريد. اما در عوض بعدا وقت آزاد زیاد خواهيد داشت.

فرد بغل دستی در ادامه و تكميل صحبت­های او گفت:

ـ همه چيزكه پول نيست! ما می­خواهيم هم كار كنيم و هم از وقت­مان استفاده كنيم . تا كی بايد در شركت­های ساختمانی جان بكنيم و آخرش ماهی سیصد چهارصد هزار تومان بگيريم.

لحظه­ای با خود انديشيدم، اما سه نفر از افرادی كه اين جا نشسته­اند حداقل سه ماه تمام است كه تمام وقت خود را در خدمت اين كار «جديد»! گذاشته­اند و شب و روز ندارند. دو نفر از كسانی كه همين جا نشسته­اند، خانواده‌ی خود را رها كرده و به كرج آمده بودند تا تمام نيروی كار خود را در خدمت نت ورك بگذارند (از كرمان و اراك).

اما شرط ورود به سيستم چه بود؟

مبلغ جوان با شور و حرارت شرط ورود به سيستم و آغاز به «كار» (بخوانيد فروختن نيروی كار) را چنين توضيح داد: برای ورود به سيستم بايستی يكی از محصولات شركت را خريداری كنيد...

و در ادامه، محصولات شركت را از روی دفترچه‌ی زیبا و تمام رنگی مقابلش‌ چنين شرح ‌داد:

ـ تمثال مكان­های مقدس مسيحی از افراد مقدس و مذهبی؛

ـ قبله نما (سكه­ی نقش مكه) از جنس طلا، نقره و برنز؛

ـ ساعت با سمبل حضرت موسی؛

ـ آويز آزادی؛

ـ تور مسافرتی به جاهای ديدنی! تايلند معادل نه صد و پنجاه تا شش صد و پنجاه دلار؛

ـ كارت تلفنی و شبكه‌ای اينترنتی (البته روی كلمه اينترنتی خيلی مانور می­ داد و افتخار می‌كرد. انگار تكنولوژيك شدن روابط توليدی از استثمار آن می­کاهد)؛

ـ تور مسافرتی پلاتينيم (منظورشان را از كلمه پلاتينيم نفهميدم. حقيقت­اش رويم نشد بپرسم اين عنوان ارتباطی با يك كانال ماهواره‌ای به اين نام دارد يا نه...) اين تور مسافرتی سی ساله و معادل شش صد تا ده هزار و هشت صد دلار است؛

ـ محصولات و قطعات مخابراتی و الكتريكی؛

ـ تور مكه؛

ـ تور سوريه؛

ـ موتورسيكلت؛

ـ دوربين­های ديجيتالی پيش رفته‌ی فيلم برداری؛

او در ادامه گفت: همه­ی خريدها به صورت اينترنتی است و اگر شما دارای مستد كارت يا ويزا كارت باشيد، شارژ هم می­شود، كه نام  آن E-CARD است و دارای شماره‌ی سريال می­باشد. همين طور شما می­توانيد به وسيله‌ی چك خريد كنيد، كه البته هيچ بانكی در ايران قادر به دريافت چك آن نيست! بلكه بايستی از طريق دوبی اين چك را واريز كنيد...

ناگهان ‌به‌ ياد مقاله‌ی ‌احمد فرخی در مورد سرمايه ‌داری و ناموزون‌ بودن آن افتادم. آن جا كه ‌دوبی ‌را هم ‌بخشی ‌از سرمايه ‌داری ‌جهانی می‌دانست ‌و از آن با عنوان بخش «توزيع» نظام سرمايه­ی ‌جهانی ياد می‌كرد. در اين جا چرخه‌ی ‌پولی و «جا به ‌جايی ‌سرمايه» بخش ‌عظيمی ‌از پول ‌به دست ‌آمده ‌از سود و در واقع ‌از «ارزش ‌اضافی» كار ميليون­ها كارگر را جا به‌ جا می‌كرد. پولی كه در تاروپود كاغذش خون ميليون­ها كارگرايرانی، هنگ‌ كنگی، پاكستانی،‌ آلمانی، ‌آمريكايی، عرب،‌ كلمبيایی‌ و... ‌جاری ‌بود.

به خودم آمدم، مبلغ جوان هنوز داشت يك نفس سخن رانی می­كرد:

ـ ... شما می­توانيد از خارج از ايران هم از شركت خريد كنيد: اول از طريق دوستانتان كه خارج از كشور هستند، دوم از نزديك ترين دفتر در دوبی، محصولات برای شما پست می‌شود و وظيفه­ی رسانيدن محصولات به عهده‌ی «بالاسری» (مسئول شما، كه شما را به عضويت در آورده) است.

بعد نفسی تازه كرد و ادامه داد:

ـ اما شركت ما! ويژگی­هايی هم دارد كه خيلی جالب است. از جمله شركت ما دارای سايت اينترنتی است با عنوان www.questtnet-Itd.com و امنيت شبكه های اينترنتی را شركت Verisign تضمين و تامين ‌كرده، كه مبادا مورد هجوم و حمله‌ی هكرها قراربگيرد و تضمين‌ می‌كند كه خريدهای اينترنتی ‌شما در پايان هر هفته انجام بگيرد. شما مزيت‌های فراوانی هم در كار سه امتيازه (ايجاد زيرمجموعه) داريد. از سی هزار دلار تا شصت هزار دلار افزايش جايزه خواهيد داشت، اگر خريد شما و زيرمجموعه ‌های شما از پنج تا پانزده هزار دلار افزايش داشته باشد. يعنی هر چه زيرمجموعه ‌های شما زيرمجموعه ‌های بيش­تری ايجاد كرده و مثلث بانيری افزايش پيدا كند، جوايز شما بيش­تر و بيش­تر شده و به حساب اينترنتی شما ريخته خواهد شد.

اما اين كار ريسك­هايی دارد و آن اين است، كه بايد زمان و انرژی نسبتا زيادی بگذاريد... (ولی ادامه نمی­دهد كه اگر نتوانی زيرمجموعه بسازی، تمام سرمايه­ای كه به عنوان خريد محصولات شركت گذاشته­ای به هدر خواهد رفت.)

و بعد دوباره نفس تازه كرد:

... اما مزايای فراواني دارد از جمله:

1- ساپورت (حمايت) شدن از سوی بالاسری (كه هر چه فكر كردم نفهميدم چطور قرار است اين بالاسری كه هزاران بالاسری ديگر دارد تا به شركت مورد نظر در هنگ كنگ برسد، چگونه می­تواند مرا ساپورت كند؟)؛

2- تيمی كار انجام می­شود؛

3- شما دوستان جديد پيدا می­كنيد! (عجب! پس در روند استثمار، ما با بنگاه كاريابی و محبت! سر و كار داريم.)؛

4- اين كار يك تجارت ملی و منطقه­ای نيست و «جهانی» است (استثمار سرمايه ‌داری هميشه خصلت فراملی و جهانی داشته و صد و پنجاه سال قبل از اين جوان برومند، ماركس و انگلس در مانيفست به آن اشاره كرده بودند.)؛

5- تجارت مختص خود شما است، بدون اين كه دفتر و دستك داشته باشيد و مجبور باشيد به دولت ماليات بدهيد؛

6- و مهم­تر از همه، سرمايه‌ی اصلی شما «زمان» و «انرژی» است. ( ايشان فراموش كردند، كه ما قراراست به دلار از شركت خريد كنيم، بعد نيروی كارمان را در يك زمان نامحدود به كارفرمای ‌ناپيدا و نامرعی بفروشيم و ضمنا متاسفانه ‌ايشان ‌اقتصاد سياسی ‌نمی‌دانستند و خبر نداشتند خودشان و هزاران ‌نفر مانند خودشان با اين ‌به اصطلاح سرمايه (كه ‌در واقع اصلا سرمايه نيست) دارند به ارزان ترين قيمت نيروی كارشان را در اختيار كارفرمای نت ماركِتينگ قرار می‌دهند؛

7- و در آخر، شما ساعات كارتان را خودتان تنظيم می­كنيد (واقعا بايست ممنون اين شركت باشيم، كه به ما اجازه می­دهد از صبح ساعت هشت تا دوازده شب (بلكه بيش­تر) اختياری و از روی علاقه برای پنج دلار تساعدی كه از آن­ها صدها دلار ديگر سود می­رسانيم (آن هم به صورت مجانی) برايشان كار كنيم.)؛

در پايان، آقای مبلغ گفت كه آينده‌ی بسيار روشن و افق بسار خوبی براي اين سيستم وجود دارد؛ چرا كه تمام‌ جهان را فرا خواهد گرفت و دنيای فردای ما دنيای Net work خواهد بود. ضمنا ما دارای ‌افتخاراتی ‌هستيم، مثلا پليس بين‌المللی (اينترپل) ما را از لحاظ ‌امنيتی ساپورت می‌كند و مهم­تر از همه سیستم ما مورد تایید و پشتیبانی سازمان تجارت جهانی (WTO) است.

با شنيدن نام WTO، كه اين جوانان با افتخار از آن ياد می­كنند،  به ياد نام سياتل، نام مادريد و لندن می­افتم . جاهايی كه در روزهای برگزاری كنفرانس­های سران WTO، صدها هزار نفر معترض جمع شده و دست به تظاهرات اعتراض عليه نظام سرمايه داری و مظهر آن WTO زده­اند: هزاران نفر كارگر و فعال كارگری، هزاران دهقان كه زمين‌های­شان از دست­شان ربوده شده، هزاران زن و فعال بخش زنان كه می­دانند در فردای جهانی سازی (Globalization)، در فردايی كه WTO برای آن­ها ترسيم كرده، اولين قربانيان بيكاری و ستم جنسی و طبقاتی هستند، هزاران سنديكاليست، هزاران آنارشيست، سوسياليست و كمونيست، هزاران مدافع نيروی زيست كه می­دانند جهانی سازی و برنامه‌ های اقتصادی WTO منجر به نابودی محيط زيست، رها شدن پساب شيميايی كارخانه ها در طبيعت، درو شدن جنگل­ها، توليد روزافزون مواد شيميايی و سوراخ شدن لايه‌ی اوزون و به وجود آمدن انواع بيماری­های پوستی و سرطان­ها خواهد شد و... آری WTO ای كه اين جوانان از آن نام می­برند، مظهر 300 سال حكومت سياه استبداد سرمايه داری است، كه به قول ماركس از تمام منافذش چرك و خون و كثافت جاری است.

نظامی كه با غارت و دزدی انسان­ها پروار می­شود، نظامی كه بر اساس قوانين اقتصادی آن انسان­ها به صورت كالا در می­آيند، بيگانه از هم، بيگانه از محصول كارشان، مانند برده كار می­كنند؛ بردگاني كه مزد می­گيرند.

شكل نوين سرمايه داری كه اين عزيزان مبلغ آن شده بودند، بسيار پيچيده تر و وحشت ناك ‌تر از اشكال قبلی استثمار می­كند. اگر در اشكال پيشين، كارگر (بخوانيد فروشنده‌ی نيروی كار) فقط نيروی كارش را در زمان معينی به كارفرما می­فروخت و در مقابل در ازای بخش ناچيزی از اين «زمان ـ كار»، مزد دريافت می­كرد، در اين سيستم علاوه بر فروختن نيروی كار بايد يكی از محصولات اين سيستم را به قيمت گزافی بخرد تا به او «افتخار» وارد شدن در اين چرخه داده شود. عجب امتيازی، هم بردگي كنی، هم پول بدهی! تازه به تو وعده می­دهند، كه به صورت تصاعدی پول دريافت می­كنی!!

ظاهر قضيه هم بسيار زيبا و فريبنده است. هيچ كدام لباس كار به تن نداريم و برای ورود به محل كار كارت نمی­زنيم، چون جايی نيست كه كارت بزنيم. كيف به دست، تميز و به قول امروزی‌ها «باكلاس» به پرزنت كردن افراد می­پردازيم. می­دويم و نفس نفس می‌زنيم، می­دويم و از اين جا به جای ديگر می­رويم، آخر سرمايه وطن ندارد: عسلويه، تهران، كرج، كرمان، انديمشك. بايد به ياد داشته باشيم كه نبايد «پنيرمان خراب شود و يك جا بماند»(1)، پس ازصبح بايد برای ايجاد شبكه‌اي جديد برای استثمارشدن ‌تلاش كنيم.

از آن­ها پرسيدم: من در اين چرخه‌ای كه شما برايم ترسيم كرديد، جايی برای «توليد» نديدم.

دوست اراكی با حرارت پاسخ داد:

‌ـ چرا توليد هست در خود هنگ كنگ! كارخانه­ی اصلی آن جاست. موتورسيكلت و دوربين­های ديجيتال پيش رفته و...

يك لحظه انديشيدم عجب چرخه­ای است، همه‌ی ما به صورت كارگرانی در خواهيم آمد كه دلال هم هستيم.

ـ وابسته و فروشنده به يك مركز توليد مشخص جهانی كه در خود «انحصار» را به عنوان ويژگی نظام جهانی و بالاترين مرحله‌ی امپرياليسم دارد.(2)

باز پرسيدم: پس همه­ی افراد بايد كارهای توليدی خود در كشور را رها كنند ، مثلا من و تو كه مهندس عمران هستيم به جای تلاش و كار به فروشندگان Net work تبديل می‌شويم.

دوستم پاسخ داد:

‌ـ در عوض از نظر مالی مرفه خواهيم شد و بعدا بسياری را در كارهای توليدی ساپورت خواهيم کرد.

چه افق مسخره­ای! مگر نه اين كه شب و روز برای ساختن شبكه­ای جديد مشغول هستيم و می­خواهيم مثلث باینری ما افزايش يابد و به صورت تصاعدی دلار به دست آوريم؟ پس كی به سر كار سابق­مان باز خواهيم گشت؟ كی فرصت فعاليت اجتماعی خواهيم داشت؟ راستی ما چقدر«ارزش» برای اين كارفرمای دست‌ نيافتنی و برای «بالاسری» و «بالاسری‌هايمان» توليد خواهيم كرد؟ راستی تكليف كارگرانی كه در كارخانه های همين شركت استثمار می‌شوند چه خواهد شد؟ هم بستگي و فرهنگ  كار گروهی و تعهد اجتماعی، توجه به آن چه در پيرامون ما می­‌گذرد چه خواهد بود؟ آيا ما در اين سيكل بی ‌پايان شبكه سازی هرگز به ياد خواهيم آورد كه چه بر سر كارگران برگزار كننده‌ی اول ماه مه سقز، كارگران عضو سنديكای شركت واحد، ده­ها كارگری كه هر روزه در عسلويه جان می­‌بازند، كارگران بيكار شده‌ی كارخانجات ريسندگی رحيم زاده و زاينده رود و شهرضای جديد اصفهان، كارگران جان باخته‌ی معدن باب نيزو در كرمان و...،  آمده است و چه تعهدی در قبال آن­ها داريم؟

ظهر از اين به اصطلاح (به قول خودشان) Oficc (دفتر) آقای «ا. ز.» مبلغ كاركشته‌ی كرجي بيرون آمدم، گيج و مبهوت. من شاهد حداقل بیست و پنج جوان در آن دفتر بودم، كه به جاي شركت در روند توليد اجتماعی به كارگران هزاران برابر استشمار شده‌ی يك «كارتل» جديد تبديل شده بودند و می­دانستم كه همه از مشكل عدم وجود «كار» و به اميد ساختن يك آينده‌ی روشن (و در واقع ناروشن) به آن جا هجوم آورده بودند. از شيراز، از كرمان، از انديمشك و... بیکاری دلیل عمده­ی هجوم صدها جوان ایرانی به این به اصطلاح «شغل جدید» است. با یک نگاه کوتاه متوجه می­شویم پایگاه اصلی فعالیت  Net Worker ها، ایران و آسیای جنوب شرقی می­باشد. یعنی مناطقی که بر اثر سیاست­های سرمایه داری جهانی و شکل نوین آن (نئولیبرالیسم) با بیکاری وسیع نیروی کار دست به گریبان هستند. و جالب این جا است که در کشورهای سرمایه داری متروپل مانند آمریکا و اروپا اصلا Net Working به این صورت که در ایران و آسیای جنوب شرقی پیاده می­شود، وجود ندارد. در واقع، این سیستم در کشورهای متروپل فقط نقش از میان برداشتن واسطه ها را دارد، ولی در کشورهایی مانند ایران، تایلند، کره، هنگ کنگ و مالزی که از نظر رشد سرمایه داری ناموزون تراز بقیه­ی بخش­های بورژوازی جهانی می­باشند  و یا چین که در آن سرمایه داری دولتی حاکم است، نقش غارت مضاعفی را بازی می­کند.

آری، اين جهانی است كه سرمايه داری برای ما ساخته و اين شيوه‌ی جديد آن برای استثمار کردن است. اگر آن را نشناسی و به قوانين حاكم بر آن و شيوه‌های بهره ‌كشی‌اش پی نبری، از ياد خواهی برد كه شيوه‌ی توليد مسلط بر جامعه و جهان ما «سرمايه ‌داری» است. افقی كه نت ‌وركرها، گلدكويست­ها، گلدماین­ها و... ترسيم می­كنند، افق تازه‌ای نيست. اين ناكجا آباد و سراب­های خوشبختی را سه قرن است سرمايه داری برای ما ترسيم می‌كند. هر روز به اسمی و به اميدی جديد.

اما افقی كه ما داريم، افقی عاری از بردگی مزدی، بدون به دست آوردن سود به بهای استثمار ديگران و در یک کلام افقی است كه در «نيروی تشكل» ما كارگران، ما فروشندگان نيروی كار به دست خواهد آمد.

اما در پایان، سئوال من اين است: چرا هيچ كدام از اقتصاددانان چپ و فعالان كارگری كلامي در مورد اين پديده‌ی جديد سرمايه داری سخن نمی­گويند و ماهيت اين جريان خزنده را فاش نمی­سازند؟ چرا ما هنوز نیاموخته­ایم که با مناسباتی در حال مبارزه هستیم، که هر روز خود را تولید و بازتولید می­کند. برای استثمار انسان­ها راه­های جدیدتری می­یابد و برای به دست آوردن سود بیش­تر به روش­های جدیدتری دست می­زند.

آری زمان آن فرا رسیده، تا به قول محسن حکیمی «آسمانی فکر نکنیم، بیاییم زمینی بیاندیشیم.»

 

* * *

 

توضیحات:

1- مبلغين گلدكويست و نت ورك ماركتينگ، سه كتاب را به افراد زيرمجموعه‌ی خود معرفی می­نمايند و از آن­ها می­خواهند تا برای موفقيت در زندگی، كسب و كار و اين سرمايه گذاری! ارزش مند اين سه كتاب را بخوانند: - «كی پنير مرا جا به‌ جا خواهد كرد؟»، نوشته‌ی اسپنسر جانسون؛ - «قورباغه را قورت بده»، نوشته‌ی برايان تريسی؛- «حكايت دولت و فرزانگی»، نوشته‌ی مارك فيشر.

مبلغين نت ورك، از جمله گروهی كه من با آن­ها برخورد كردم، به اين نتيجه می‌رسند كه با ماندنشان در يك شهر و متوقف شدن جذب افراد از سوی آن­ها، «پنيرشان» دارد فاسد می­‌شود و بايد به محل جديدی نقل مكان كنند و فعاليت خود را در آن جا پيگيری كنند.

2- برای توضيحات مفصل ‌تر به مقاله‌ی «سرمايه داری از كجا آمده، ما را به كجا می‌برد؟» در سايت «كميته­ی هماهنگی» مراجعه شود.