جنبش کارگری و دولت سرمایه

 

(ح. الف) مصطفی حدائق

 

اگر به نمودار اعتصاب، راه­پیمایی، تجمع، عریضه نویسی و اعتراض لایه­های مختلف طبقه کارگر ایران از معلم گرفته تا کارگر کارخانه و پرستار و تکنیسین و دانشجو و راننده کامیون و... نگاهی بیندازیم، متوجه رشد روزافزون این اقدامات خواهیم شد. آمارها نشان می­دهد تنها در سه ماه اول سال 97، رقم اعتصابات و اعتراضات در قیاس با مدت مشابه سال پیش، صد و سی درصد افزایش داشته است. علاوه بر این، خیزش دوباره جنبش کارگری طی دوماه گذشته موجب شده است تا خیابان­های شهرهای مختلف به عرصه جنگ مستقیم میان کارگران با دولت سرمایه­داری ایران و دستگاه­های سرکوب و کشتار آن تبدیل شود. جنبش کارگری ایران همه  این مبارزات را داشته است، اما به هیچ نتیجه ملموسی دست نیافته است. دلایل این ناکامی­ها بسیار هستند. دلایلی که نه مربوط به امروز و دیروز، بلکه عمری به طول حیات طبقه کارگر جهان و ایران دارد. در این­جا به طور بسیار فشرده و کوتاه به یکی از مهم­ترین این علت­ها  یعنی "جنبش دولت­مدار" اشاره خواهیم کرد.

همه سیستم­های اقتصادی – اجتماعی، برای بقا و حفظ موجودیت خود به ساختارهای سیاسی، حقوقی، مدنی، نظامی و ایدئولوژیک نیاز دارند تا سلطه خود را بر جامعه برقرار سازند. یکی از مهم­ترین این ساختارها، دولت است. دولت در تمامی ادوار حیات بشری از مناسبات معین هر دوره پاسداری کرده و آن را پیش برده است. در جوامع امروزی، جوامع سرمایه­داری، وظایف و کارکردهای دولت در یک چیز خلاصه می­شود و آن هم پاسداری از رابطه خرید و فروش نیروی کار و ارزش­افزایی سرمایه است. دولت چیزی نیست مگر نهاد برنامه­ریزی و تحمیل نظم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی، مدنی، پلیسی و ایدئولوژیک سرمایه بر توده بردگان مزدی. به همین دلیل، مبارزه طبقاتی و پیکار کارگران علیه سرمایه، که از دل رابطه خرید و فروش نیروی کار و استثمار طبقه کارگر سر بر می­آورد، از همان ابتدا نه فقط طبقه سرمایه­دار، که دولت را هم هدف مبارزه خود قرار داده است؛ مبارزه­ای طبقاتی و درون­جوش که حاصل روشن­گری یا تئوری­پردازی خارج از روند جاری پیکار آن­ها نبود. در مقابل، طبقه سرمایه­دار و دولت سرمایه، کل ظرفیت­ها، ساز و کارها و دستگاه­های سرکوب فکری و فیزیکی را برای درهم کوبیدن جنبش کارگران به کار بست. کارگران از پیر و جوان و زن و کودک را روانه زندان­ها ساخت. بی­دادگاه­ها به پا کرد و چوبه­های دار برافراشت. مدارا و مدنیت! اومانیسم و حق انسان! آزادی و لیبرالیسم! همه و همه در خدمت بقای بردگی مزدی، نگهبانی از خاک و سرزمین و هویت و امنیت ملی سرمایه قرار گرفت. طبقه سرمایه­دار و دولت سرمایه همه این کارها را انجام داد، فقط به این خاطر که از رابطه خرید و فروش نیروی کار، از کیان سرمایه و بردگی مزدی، دفاع کند.

بورژوازی علاوه بر سرکوب فیزیکی، دنیایی از توهم و تحمیق را بر سر شعور توده کارگر آوار کرد. نظریه­پردازانش از راست و چپ، حتی زیر نام  «سوسیالیسم» و «کمونیسم» بحث استقلال و وابستگی دولت را پیش کشیدند و نظریه "امکان استقلال دولت" یا "دولت دموکراتیک فراطبقاتی" را تدوین نمودند! اینان طی دهه­های متمادی این باور نادرست را در میان کارگران جا انداختند که دولت در سرمایه­داری، لزوما دولت طبقه سرمایه­دار نیست!! گفتند که با رجوع به خاستگاه خانوادگی و طبقاتی عناصر تشکیل دهنده دولت می­شود فهمید که دولت در هر جایی وابسته به سرمایه­داران نمی­باشد!! جریانات بالا همه این وارونه­پردازی­ها را انجام دادند تا ثابت کنند میان سرمایه و دولت، رابطه لازم و ملزوم وجود ندارد!! نظریه فاجعه­بار غسل تعمید دولت سرمایه که اثرات شوم آن همه جا بر پیکر جنبش کارگری و طبقه کارگر بر جای مانده است. به مبارزه جاری طبقه کارگر ایران نظر کنیم: در میان لایه­های مختلف طبقه ما این تصور وجود دارد که دولت نهادی جدا از طبقه سرمایه­دار است!! و امکان رای دادن و نقش­آفرینی در نمایش موسوم به "انتخابات" را دلیل استقلال دولت می­دانند!! آن­ها دچار این توهم هستند که چون واجدین شرایط می­توانند ثبت نام کرده، رای داده و دولت مطلوب خود را از صندوق رای بیرون بیاورند، پس این دولت نمی­تواند دولت سرمایه باشد!! میان قوه مجریه بورژوازی و حکومت تفاوت قائل می­شوند!! اولی را دولت منتخب مردم و پاسخ­گو قلمداد کرده و دومی را مجموعه چند نهاد انتصابی و غیرپاسخ­گو به شمار می­آورند! حضور طیف اصلاح­طلب، این مرتجع­ترین لایه­های بورژوازی، در قوه مجریه و مجلس اسلامی را حاصل دخالت­گری در تعیین سرنوشت خود تلقی می­کنند!! مناقشات درون بورژوازی و جدال بخش­های مختلف آن بر سر میزان سود و سهام مالکیت و قدرت سیاسی را انعکاس خواست­ها و راهبردهای خود به حساب می­آورند!!

بخش قابل توجهی از طبقه کارگر که یک جمعیت چند میلیونی را تشکیل می­دهد، تحت عناوینی هم­چون کارمند و کارشناس در دستگاه­ها و سازمان­های دولتی استثمار می­شوند. این­ها هیچ تصوری از کارگر بودن خود ندارند. بالعکس از اطلاق واژه کارگر به خود اکراه هم دارند! این لایه تحت تاثیر همان القائات و توهم پردازی­های بالا، نظم مطلوب سرمایه را لباس وجدان کاری!، اخلاق حرفه­ای! مسئولیت ملی و مدنی! عمل بر طبق قانون! و... می­پوشانند و علیه هم­زنجیران کارگر خود به کار می­برند. بخش دیگری زیر فشار جبر زندگی، شدت استثمار و دنیای فلاکت­ها، گرسنگی­ها و بی­حقوقی­ها مدام در حال پیکارند. در کارخانه­ها دست به اعتصاب می­زند، تجمع می­کند و جاده­ها را مسدود می­سازد، هم­زمان که این کارها را انجام می­دهد، خواستار حل مشکلات و مصیبت­های خود از سوی دولت سرمایه می­شود!! درخواست حضور این مدیر دولتی، آن وزیر یا  فلان نماینده مجلس اسلامی سرمایه برای حل مشکلات خود می­کند. عریضه­ها می­نویسد و در آن تقاضای افزایش مزد و پرداخت مزدهای معوقه می­نماید. این عریضه را به دست عناصر مذکور می­سپارد و منتظر دریافت نتیجه می­ماند! نتیجه­ای هم که حاصل می­شود جز فرسایش جنبش کارگری و غرق شدن در گرداب دولت سرمایه هیچ چیز دیگری نیست. شدت این توهم و دامنه این گُم­راهه رفتن­های استیصال­آمیز سبب شده است تا ورد زبان کارگران این گردد که: "اگر دولت این کار را انجام دهد..."، "دولت باید زودتر تصمیم بگیرد که..."، "دولت می­بایست جلوی دزدی را بگیرد"، "دولتی مثل پهلوی اگر بود..."، "آخوند به درد حکومت­داری نمی­خورد"، " از دولت دینی انتظار بیشتری نیست"، "دولت کی یارانه­ها را واریز می­کند"، "دولت باید جلو گرانی را گرفته و گران­فروشان را مجازات کند" و... این­ها برای طبقه کارگر ایران و در محیط­های کارگری عباراتی بسیار آشنا هستند. همه چیز بر مدار دولت می­چرخد!! بدبختانه تاثیرسموم وارونه بافی­های سرمایه و اثرات فرساینده سندیکاطلبی، اتحادیه­گرایی، حزب­سالاری و دولت­پرستی رفرمیسم راست و چپ تا آن­جا کارساز بوده که رجوع به قدرت طبقاتی، سازمان­یابی شورایی ضد کارمزدی و آگاهی سرمایه­ستیز کارگری جای خود را به چه باید کرد دولت­ها سپرده است!! به جای تعطیلی چرخ ارزش­افزایی سرمایه، به جای پیوستن قشرهای مختلف طبقه کارگر به صفوف مبارزه، به جای تصرف شورایی مراکز کار و تولید، خیره شدن به چاره­گری دولت سرمایه، راهبرد اصلی و استراتژی اساسی گردیده است!! برای یک کارگر آگاه، بدیهی و مفروض است که قرار نیست هیچ دولتی، هیچ گرهی از مشکلات هیچ کارگری باز کند. کارگر آگاه به خوبی می­داند که همه دولت­ها با هر نام و تحت هر عنوانی دولت سرمایه و نهاد برنامه­ریزی نظم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، پلیسی و مدنی آن علیه طبقه کارگر هستند. این موضوع هم بدیهی است که بورژوازی متشکل از لایه­های مختلفی است که هر کدام رویکردها، افق­ها، انتظارات و نوع برنامه­ریزی خاص خود را دارند. اما تفاوت در راهبردها و رویکرد لایه­های مختلف بورژوازی به این معنا نیست که مثلا یک بخش آن با دادن چند شعار یا به راه انداختن کارناوال­های انتخاباتی و جاسازی  چند کارگر یا فعال کارگری در ویترین­های حزبی خود، خواستار انجام کاری به نفع کارگران باشد!! کارنامه حزب کارگر انگلستان و تمامی احزاب سوسیال دموکرات اروپا و احزاب لنینی در این راستا جلوی چشم ما است. در ایران هم به گاه نمایش موسوم به "انتخابات"، سر و کله این جریانات در قالب اتحادیه­ها، سندیکاها، جبهه­ها و ائتلاف­ها پیدا می­شود. این­ها، این احزاب و تشکل­ها، مستقل از نام و نشانی که دارند، به هر حال قمرهای سیار در مدار نظم سرمایه و مکمل وجود دولت سرمایه­اند. دولت در هر فرم و با هر اسمی از کارگری گرفته تا پادشاهی و لیبرال و جمهوری و مذهبی و... نهاد برنامه­ریزی نظم تولیدی سرمایه و پاسدار رابطه خرید و فروش نیروی کار و بردگی مزدی است. اگر در جایی مثل برخی کشورهای پیشرفته غربی، دولت هنوز معدود امکانات رفاهی و معیشتی را از کارگران دریغ نکرده است، دو دلیل بیشتر ندارد. اول این که دهه­های متمادی مبارزه طبقاتی و جنبش­های کارگری، برخی مطالبات خود را بر طبقه سرمایه­دار و دولت سرمایه تحمیل کرده است. دوم آن که سهم طبقه سرمایه­دار و دولت این کشورها از اضافه ارزش­های حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی آن قدر بالا هست که طبقه بورژوازی حداقل در گذشته­های دور توانسته است برخی عقب نشینی­ها را در مقابل جنبش کارگری قبول نماید. عقب نشینی­هایی که صد البته در قبال آن مبارزه طبقاتی توده کارگر را زمین­گیر ساخته است. با این حال دوره این عقب نشینی­ها دیری است به پایان آمده است. فشار بحران­ها، سرکوب­گری افزون­تر آن­ها، فواصل زمانی کوتاه­ترشان بورژوازی را وادار به سلاخی دار و ندار کارگران ساخته است. این سرشت سرمایه است که چنین کند و هر تصوری جز این فقط نوعی غسل تعمید لیبرالی سرمایه برای خط کشیدن بر واقعیت­ها و مخفی کردن زوایای کریه و منحط سرمایه­داری است.

تفاوت میان ویژگی­ها و کارکردهای قوه مجریه در ایران و برخی کشورهای پیشرفته غربی که توده­های طبقه کارگر، آرزوی انطباق اولی با نوع دوم را دارند، نه از ماهیت و سرشت انتخابی یا انتصابی آن­ها، بلکه در وهله اول به آرایش قوای موجود میان طبقه کارگر و سرمایه­دار و سپس به موقعیت سرمایه اجتماعی هر کشور برمی­گردد. هم­زمان با استقرار جمهوری اسلامی، مالکیت کل سرمایه اجتماعی بازمانده از دوران رژیم پهلوی در اختیار عناصر و لایه­های میانی و تحتانی طبقه سرمایه­دار قرار گرفت. با سقوط سلطنت، این­ها بودند که جای مالکان قبلی را در لایه­های بالاتر و هم­راه با آن در ساختار قدرت سیاسی سرمایه پُر کردند. این عناصر و بخش­ها در عین حال که مالک تراست­های عظیم سرمایه، بنگاه­ها و بنیادهای اقتصادی، مالی و تجاری غول­پیکر، مراکز کار و تولید، کشت و صنعت­ها، کارخانه­ها و موسسات آموزشی و پژوهشی و... شدند، خود مهره­های مهم مفصل­بندی سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی، حقوقی و ایدئولوژیک رژیم جدید هم شدند. هم­زمان که دولت­مرد، وزیر، نماینده مجلس، فرمانده سپاه یا بسیج و کمیته­چی و ایدئولوگ بودند، مالک خصوصی سرمایه­ها و مراکز کار و تولید هم شدند. این شکل از ادغام مالکیت و حاکمیت سرمایه با خاتمه جنگ ارتجاعی دولت­های سرمایه­داری ایران و عراق، به شکل تمام عیار استقرار یافت. بخش­های انتخابی و انتصابی همگی اجزای این صورت­بندی هستند. کارگر آگاه، وقتی از دولت حرف به میان می­آید، هیچ تفاوتی بین بخش انتخابی و انتصابی! قائل نیست. توجه دقیق به این­ها مسائل مبرم جنبش کارگری روز ایران است. خود را اسیر بازی­ها و استراتژی پردازی­های ظاهرا متفاوت درون رژیم اسلامی سرمایه نسازیم و بر هر چه رویکرد اصلاحی و اصول­گرای دولت سرمایه است، خط بطلان بکشیم.

در شرایط روز، معمول است که به مجرد خیزش توده­ها، اعتصاب در این کارخانه و آن مرکز کار و تولید یا بستن راه و جاده برای اعلام بی­حقوقی­های، بی­آبی­ها، بی­مسکنی­ها، گرانی­ها و انبوه مصائب سرمایه، ناگهان دولت­مردی یا وزیری یا وکیلی درصحنه حاضر می­شود، سوای آماده­باش و سنگرگیری دستگاه مخوف پلیسی و امنیتی، حضور عناصر و مهره­های دولتی یک معنا بیشتر ندارد و آن هم فرسایش و مهار جنبش کارگری حول سطحی­ترین و نازل­ترین مطالبات است. این بخشی از تقسیم کار نانوشته و خودجوش میان جناح­های مخالف دولت سرمایه است که اولا با فریب­کاری محض وانمود کنند گویا گوش شنوایی برای شنیدن و رفع مشکلات توده کارگر وجود دارد. ثانیا از گسترش و رادیکال شدن جنبش جلوگیری نمایند. ثالثا جنبش را در گرداب قول و قرارها و بررسی کردن­ها و انشاالله گفتن­ها اسیر ساخته، میان بخش­های مختلف آن تفرقه انداخته و آن را بیش از پیش فرسوده سازند. هیچ رویکرد اصلاحی و اعتدالی و اصول­گرای سرمایه­داری از دیرباز تاکنون هیچ ظرفیتی برای پاسخ به هیچ سطح از مطالبات طبقه کارگر نداشته است. اساسا رویکرد اصلاح­طلبانه بورژوازی در ایران به هر شکل و رنگی از سپهسالار و امیرکبیر و مستوفی و مصدق گرفته تا بازرگان و خاتمی و... فقط راه­کاری برای سوار شدن بر موج نارضایی و توهم توده­ها، با هدف جلوگیری از خطر فروپاشی سرمایه­داری و مهار مبارزه طبقاتی استثمارشوندگان بوده است.

سرمایه­داری ایران و دولتش در شرایط روز و هم­زمان با بازگشت موج تحریم­ها، خطر فروپاشی چرخه ارزش­افزایی را جدی­تر از قبل احساس می­کند. خیزش توده­های عاصی، این احساس را عینی­تر از گذشته پیش چشم طبقه سرمایه­دار و دولت قرار داده است. اصلاح­طلب و اصولگ­را و اعتدالی، ملی­–­مذهبی، سلطنت­طلب، سرنگونی­طلب، ناسیونالیست، لیبرال، سکولار همه در فکر چاره­جویی برای نجات سرمایه­داری هستند. اگر یک بخش حرف از براندازی می­زند یا بخش دیگر از اصلاحات ساختاری! سخن به میان می­آورد، تفاوت صرفا در راهبردها و الگوهای حفظ و بقای تولید سرمایه  و نجات چرخه تولید سود است. همه می­خواهند دولتی بر سر کار آید که انتظارات آن­ها را جامه عمل پوشاند و نظام بردگی مزدی را حفظ نماید. اگر در این میان اشاره­ای به کارگران می­شود، امری طبیعی است. هر رویکرد بورژوایی، به نیروی توده­ها و قدرت پیکار طبقاتی آن­ها آگاه است و محتاج متوهم ساختن آن­ها می­باشد. طبیعی است که برای حضور در ساختار قدرت سیاسی سرمایه و قبضه ماشین دولتی، حساب ویژه­ای روی توهم توده­ها باز کنند. شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"، و شعارهایی از این دست سر دهد.

جنبش کارگری ایران با مشکلات و موانعی انبوه رو­به­رو است، تجربه­ها بانگ می­زنند که بدون یک جنبش سراسری و سرمایه­ستیز که ظرف بالندگی و هم­پیوندی تمامی لایه­های طبقه کارگر باشد، وضع از این که هست هم  فاجعه­بارتر خواهد شد. اگر در گذشته دور، این جنبش در برخی مقاطع، بدون آویختن به رویکردهای رفرمیستی توانست برخی مطالبات خود را بر طبقه سرمایه­دار و دولت سرمایه­داری تحمیل نماید، امروز در شرایط بحران اقتصادی، فشار تحریم­ها و هم­دلی کل بورژوازی در سرکوب مبارزات کارگران تحقق همان مطالبات هم دشوارتر است. سندیکاطلبان و اتحادیه­گرایان، هواداران خشونت­ستیزی یا مدنیت­گرایی سرمایه، دمکراسی­جویان در جهنم سرمایه­داری ایران و سرنگونی­طلبان و تئوری­پردازان دموکراسی و توسعه سیاسی و دولت دموکراتیک! جز فرسایش جنبش کارگری، جز غربال کردن و شقه شقه کردن آن گرد دولت­مداری، جز تبرئه دولت سرمایه، جز تبدیل توده­های کارگر به عنوان سکوی پرتاب خود به قدرت سیاسی و کنترل ماشین دولتی سرمایه کار دیگری ندارند. هر راهبرد رفرمیستی، هر شکل رابطه مداراجویانه و طرح مدنی مطالبات بین کارگران و دولت سرمایه!، تنها و تنها توده کارگر را اسیر وعده­های دروغ و فریب­کارانه دولت سرمایه می­کند و جوانه پیکار آگاهانه، سرمایه­ستیز و شورایی آنان را می­خشکاند. مبارزه با دولت و سرنگونی دولت سرمایه جزء پیوسته مبارزه ضد سرمایه، آگاهانه و شورایی طبقه کارگر است. دولت برای یک کارگر آگاه، نهاد نظم و قدرت حاضر سرمایه در کارخانه، معدن، کشت و صنعت­ها، مدارس، بیمارستان­ها، دانشگاه­ها، کل مراکز کار و تولید، کل جامعه، کل فضای کار و استثمار و زندگی است. سازمان­یابی شورایی و آگاه همه آحاد بردگان مزدی در کارزار علیه اساس موجودیت سرمایه و تعرض به هر شکل از بارقه وجود رابطه خرید و فروش نیروی کار زمینه­های عینی نابودی همه فراساختارهای اجتماعی موجود از جمله دولت را مهیا می­سازد. بدون راه­اندازی این جنبش، هر شکل تغییر دولت و نظام سیاسی، چه با نمایش موسوم به "انتخابات" صورت گیرد و چه با "مبارزه مسلحانه" انجام شود، تنها یک نتیجه خواهد داشت و آن هم فرستادن یک بخش دیگر بورژوازی به عرش قدرت است. اگر بناست کارگران رهایی یابند، می­بایست در پیکار سراسری علیه کار مزدی و سازمان­یابی شورایی و آگاهی متناظر با آن علیه اساس بردگی مزدی متحد شوند و با تعطیلی چرخ تولید سرمایه و انهدام رابطه خرید و فروش نیروی کار، کُل سرمایه­داری را - که دولت جزیی از آن است- به زباله­دان تاریخ سپارند.

مرداد 1397

 

منبع: «علیه سرمایه»، نشریه­ی کارگران ضد سرمایه­داری،