کارگران، دو راهی نابودی یا خیزش ضد سرمایه­داری

 

اميد خرم

 

آن­چه این روزها در فاصله مرزهای داخلی سرمایه­داری ایران حکم­فرماست، حدیث وضعیتی باردار رُخ­دادهاست. نوزاد این اوضاع چه باشد، هیچ معلوم نیست. سقوط باز هم دهشت­بارتر، فاجعه آمیزتر و خُرد شونده­تر توده­های عظیم کارگر در ورطه فقر، فلاکت، آوارگی و نابودی، یک احتمال غالب و بسیار جدی است. هم­زمان بارقه­های خیزش عصیان گون کارگران علیه وضعیت موجود چیزی نیست که چشم­های تاریخ بین مارکسی و ضد سرمایه­داری را کنجکاو خود نسازد. سراسر جامعه میدان اعتصاب و اعتراض و تحصن و اجتماع و طرح خواسته­ها و شنود پاسخ­های منفی سرمایه­داران و مواجهه با قوای سرکوب رژیم بورژوازی است. برای لحظه­ای فقط به تیترها و عناوین رُخ­دادها در رسانه­ها نظر اندازیم:

◾کارگران فازهای نوزده، بیست و دو و بیست و چهار عسلویه بیش از یک هفته است که علیه تعویق پرداخت مزدهای خویش در حال مبارزه هستند. آن­ها به شکل­های مختلف علیه این وضعیت اعتراض کرده­اند.

◾روز پانزدهم دی ماه کارگران شرکت تصفیه­خانه آب ورسک چاه بهار در اعتراض به تعویق شش ماهه پرداخت مزدهای خویش دست به اعتراض زدند.

◾حدود پانصد کارگر شهرداری اهر هنوز چهار ماه دستمزد معوقه سال پیش خود و پاداش و عیدی آن سال را دریافت نکرده­اند. کارگران به کرات علیه این جنایت کارفرما اعتراض کرده­اند.

◾بیش از دو هزار کارگر سنگ بری­های مختلف استان فارس از کار بیکار شدند.

◾روز سیزدهم دی ماه بیش از هزار کارگر در واحدهای مختلف پتروشیمی فن­آوران، امیرکبیر، تندگویان، بوعلی؛ خوزستان و شماری دیگر از مجتمع­های این رشته در شهر ماه شهر علیه بی فرجامی وضعیت اشتغال و محقق نشدن مطالبات دیگر خویش دست به اعتصاب و اعتراض زدند.

◾در همین روز کارگران پتروشیمی اصفهان نیز به هم­زنجیران معترض ماه شهری خویش پیوستند و خواستار حصول خواسته­های مشترک همه کارگران این بخش از صنعت گردیدند.

◾بیش از دو هزار کارگر در معادن مختلف شهرستان کوهبنان با تشکیل اجتماع و سر دادن فریاد اعتراض خواستار پرداخت مزدهای ماه­ها به تعویق افتاده خود شدند. کارگران کان­های هشونی، زمستان یورت غرب در ازادشهر، ذغال سنگ ملچ ارام در رامیان از رفتن به تونل­های استخراج ذغال سنگ خودداری کردند و بر پرداخت مزدهای معوقه خویش پای فشردند.

◾کارگران معدن پاندای جنوبی در اعتراض به تعویق چندین ماهه مزدهای خویش دو هفته است که در حال اعتصاب هستند. این کارگران در روز پانزدهم دی ماه توانستند وعده دریافت پنجاه درصد مطالبات معوقه را از سرمایه­دار بگیرند!

◾اعتصاب کارگران شرکیت «کیسون» پروژه شبنم نه روز است که ادامه دارد. آن­ها شش ماه است که هیج ریال دستمزد دریافت نکرده­اند.

◾کارگران «خدماتی» مترو تهران علیه مصادره دستمزدهای خود توسط سرمایه­دار اجتماع اعتراضی تشکیل دادند.

◾حدود هفتصد کارگر ریخته­گری پیوسته سهند در شهر زنجان از کار اخراج شدند.

◾بیش از دویست و پنجاه کارگر کارخانه کارتن پارس قزوین بیکار شدند.

◾بالغ بر پانصد کارگر کارخانه فرش پارس در قزوین در حالی که شش ماه است هیچ دستمزدی نگرفته­اند اینک در آستانه اخراج قرار گرفته و بیکار می­گردند.

◾تعداد دو هزار کارگر در قزوین به دلیل تعطیلی واحدهای تولیدی بیکار شدند. این کارگران علیه از دست دادن اشتغال خود دست به اعتراض زدند.

◾حدود پنجاه واحد صنعتی در شهر قزوین در لیست رسمی ورشکستگی قرار گرفتند و کارگران آن­ها کار خود را از دست دادند. شرکت­های پوشینه باف، نازنخ، فرنخ، نقش ایران و چندین واحد دیگر در زمره تعطیل شدگان می­باشند.

◾نرخ بیکاری جوانان در بسیاری از استان­های کشور به مرز پنجاه درصد رسید.

◾کارخانه نخ البرز صد و پنجاه نفر از کارگران خود را اخراج کرد. بیکار شدگان با تشکیل اجتماع دست به اعتراض زدند.

◾صنایع فولاد، بنفشه و نساجی شهر صنعتی قزوین در حال تعطیل و فروپاشی هستند.

◾کارگران کارخانه کنتورسازی ماه­هاست که هیچ دستمزدی دریافت نکرده­اند. آنان در اعتراض به وضعیت وخیم معیشتی خود دست به اعتصاب و اعتراض زدند.

◾متقاضیان کار از جمله جوانان درس خوانده جویای اشتغال باید به دستمزدی به مراتب پایین­تر از حداقل مزد تعیین شده نهاد موسوم به «شورای عالی کار» رضایت دهند.

◾حدود پانصد کارگر معدن طزره در اعتراض به عدم پرداخت مزدهای ماه­ها به تعویق افتاده خود دست به اعتصاب و تعطیل کار زدند. کارگران اعلام داشتند که تا حصول مزدهای خود به اعتصاب ادامه می­دهند.

◾کارگران پست­های فشار قوی در مراکز مختلف دست از کار کشیدند، آن­ها در تهران گرد آمدند تا از طریق تشکیل اجتماعی اعتراضی خواستار تحقق مطالبات خود شوند. کارگران خواستار لغو قراردادهای موقت، تضمین مطمئن اشتغال و بهبود مزدهای خود هستند.

◾کارخانه فولاد اسفراین هشتصد کارگر را اخراج کرد. بیکارشدگان علیه این جنایت کارفرما دست به اعتراض زدند.

◾حدود بیست و هشت درصد کارگران جویای کار در سنین میان بیست تا بیست و چهار سالگی بیکارند و امیدی به اشتغال خود ندارند.

◾کارگران سد گلمندره پنج ماه است که دستمزد خود را نگرفته­اند. آن­ها با تشکیل اجتماع اعتراضی و تهدید به اعتصاب خواستار پرداخت دستمزدهای معوقه خود شدند.

◾کارگران سیمان کارون دست به تشکیل اجتماع اعتراضی زدند و خواستار تحقق مطالبات خود شدند.

◾حدود سیصد کارگر تلمبه کار ابفای اهواز علیه وضعیت اشتغال خود اعتراض کردند.

◾بیش از صد و هشتاد کارگر کارخانه تبریز کف در اعتراض به وضعیت رقت بار بیمه خود دست به اعتراض زدند.

◾بالغ بر سیصد کارگر معدن اق دره کار خود را از دست دادند.

◾بیکاری سازی­های وسیع در صنایع اندیشه گستر زندگی کارگران را تهدید می­کند و خشم آن­ها را برانگیخته است.

◾کارگران سنگ آهن مرکزی بافق در اعتراض به عدم تحقق مطالبات خود موج جدید اعتراض را اغاز کردند.

◾موج بیکاری در کارخانه­های نساجی بروجرد قهر کارگران را به جوش آورد. آن­ها ماه­ها است که حتی مزدهای خویش را هم دریافت نکرده­اند.

◾حدود ششصد کارگر فولاد سهند زنجان بیکار شدند و رهسپار برهوت گرسنگی گردیدند.

◾کارخانه فولاد بناب همه کارگران را به مرخصی اجباری بدون مزد فرستاده است!

◾بازنشستگان مخابرات اصفهان در اعتراض به عدم پرداخت مستمری­های خود دست به تشکیل اجتماع زدند.

◾کارگران کارخانه اردل چهار ماه است که دستمزد دریافت نکرده­اند. آن­ها علیه این وضعیت دست به اعتراض زدند.

◾کارگران پالایشگاه پارسیان علیه وضعیت نامشخص اشتغال خود فریاد اعتراض سر دادند. آنان اعلام داشتند که در صورت عدم تحقق خواسته­های خود دست از کار خواهند کشید.

◾کارگران فضای سبز ورزشگاه آزادی در اعتراض به عدم پرداخت مزدها اجتماعی اعتراضی تشکیل دادند.

◾موسسه فضای سبز خرم آباد شش ماه است که دستمزد کارگران را نمی­پردازد. کارگران در حال اعتراض هستند.

◾بیش از چهار هزار کارگرصنعت کاشی و سرامیک از کار اخراج شدند.

◾رانندگان کامیون که شمار آنان از دویست نفر بیشتر بود، در اعتراض به عدم پرداخت مزدهای خود در مقابل کارخانه ذوب­آهن اجتماع کردند.

◾قوای سرکوب دولت سرمایه اجتماع صدها کارگر بیکار در شهروبی شهر بهبهان را به گلوله بست و دست به کشتار بیکاران متقاضی کار زد.

◾بیش از صد کارگر معادن مس و روی انگوران زنجان کارشان را از دست دادند. آن­ها علیه بیکارسازی جنایت­کارانه کارفرمایان دست به اعتراض زدند.

◾کارگران برق مشانیر در اعتراض به تعویق طولانی مدت پرداخت مزدهای خود اجتماع اعتراضی تشکیل دادند.

◾شرکت کاویان زاگرس دستمزدهای کارگران را نمی­پردازد.

◾نرخ بیکاری زنان فارغ التحصیل از مرز شصت و پنج درصد گذشت.

◾بیش از هشتاد کارگر اخراجی ارتباطات اروند چندین ماه است که هیچ دستمزدی دریافت نکرده­اند.

◾بازنشستگان صنعت فولاد اصفهان در اعتراض به عدم پرداخت مستمری­های اندک خود در مقابل استانداری اجتماع کردند.

◾شش روز است که کارگران کاشی خزر در اعتصاب به سر می­برند. آن­ها هر روز در مقابل درب وروی کارخانه اجتماع اعتراضی بر پای می­دارند.

◾تصمیم جنایت­کارانه حاکمان سرمایه برای سرکوب کارگران دست­فروش سالن­های مترو تهران، با اعتراض گسترده هم­زنجیران آن­ها در همه جا مواجه گردید. حرف توده کارگر این است که دست­فروشی تنها طریق امرار معاش این کارگران اخراج شده از کار و محکوم به مرگ ناشی از بیکاری، گرسنگی، فقر، بی دارویی و آوارگی می­باشد. دست­فروشان کارگر از همه هم­زنجیران خود خواستار حمایت شده­اند.

◾کارخانه­های اصفهان یکی پس از دیگری تعطیل می­شوند و کارگران آن­ها بیکار می­گردند. شمار بیکاران روزهای اخیر از مرز یازده هزار عبور کرده است.

◾قوای سرکوب سرمایه دو تن از کارگران عسلویه را دستگیر نمودند. دستگیرشدگان در پی اعتراض هم­زنجیران، عجالتا از چنگ عوامل قهر و شکنجه سرمایه خلاص شدند.

کل موارد اعتراض و رُخ­دادهای گوناگون بالا در طول مدتی کمتر از دو هفته در زندگی توده­های طبقه کارگر و در درون جنبش کارگری ایران رُخ داده است. این حوادث به هیچ وجه تازگی ندارند. در ماه­ها و سال­های پیش نیز با شدت و ضعف متعارف، جریان مداوم زندگی کارگران بوده­اند. آن­چه اینک با ان سر و کار داریم، موج­های کوبنده­تر، سرکش­تر و قهرآمیزتر تعرض بورژوازی به آرین دار و ندار معیشتی طبقه کارگر در یک سوی و مقاومت اضطراری افزون­تر، گسترده­تر و صد البته به غایت پراکنده، بی قوام، سردرگم و فاقد هر میزان استخوان­بندی آگاه و زنده ضد سرمایه­داری در سوی دیگر است. همین تفاوت اولا کم نیست، طول و عرض تهاجم سرمایه چشم­گیر و شدت، قدرت و ابعاد تاثیرش مهیب و ویران­ساز است. ثانیا و مهم­تر، با شتابی بسیار فزاینده به سمت تعمیق، توسعه و تشدید پیش می­رود. توده­های کارگر ایران روزهای بسیار سیاه و دهشت­باری، بسیار سیاه­تر و دهشت­ناک­تر از وضعیت حاضر در پیش روی دارند. با خواهش و بست­نشینی و گوش دادن به وعده­های معلوم­الحال مشتی دولت­مرد فریب­کار و کشتارگر، نمی­توان به جنگ این اوضاع رفت.

کمتر از سه سال پیش رژیم اسلامی سرمایه با اجماع همه باندهای درون خود و با پیچیدن نسخه­ای از سناریوی نمایش توهم و استیصال توده مقهور و منکوب، که عرف سرمایه­داری آن را «انتخابات» می­نامد، دولت شعبده­باز حسن روحانی را بر اریکه قدرت نشاند. هدف این اجماع، انتصاب و اجرای سناریو برای توده کارگر ایران حتی ناآگاه­ترین کارگران بسیار روشن بود. کشتی حیات سرمایه­داری در میان موج­های سرکش بحران، با شتاب بیش از حد، راه فروپاشی می­پیمود. طوفان تحریم­ها، بحران را انفجارآمیز می­ساخت و بر گرده کل بورژوازی و رژیم حاکم شلاق می­زد. دولت روحانی باید کارهایی را انجام می­داد و طرح­هایی را اجرا می­کرد تا به زعم اقتصاددانان و نمایندگان فکری و مراکز اصلی تصمیم­گیری بورژوازی، چرخه بازتولید سرمایه­داری ایران از مهلکه بیرون آید. این کارها، چاره­گری­ها و معجزه پردازی­ها اینک کم یا بیش جامه عمل تن نموده­اند، اما از دو موضوع هیچ رد و نشانی در میان نمی­باشد. اول: از تعبیر زمینی خواب­های شیرین رونق اقتصادی که طبقه سرمایه­دار، حاکمان و اقتصاددانانش، به ویژه اساتید وطنی دپارتمان­های اقتصاد دانشگاه­های فرانسه و آمریکا می­دیدند هیچ کورسویی بر هیچ افقی نمی­تابد؛ دوم: وعده­های ابتذال­آمیز، دروغ و نفرت­باری که همین محافل یا حتی درس خوانده­های طبقه کارگر تحویل توده­های این طبقه می­دادند بیش از هر زمان دیگری به اندازه کافی باد هوا گردیده است. توخالی بودن همه این رویاها، توهم­ها و ترفندها چیزی بود که کارگران آگاه همواره و در همه شرایط بر آن تاکید کردند. واقعیت­هایی که امروز زمخت­تر از همیشه در مقابل چشم همگان قرار دارد.

مذاکرات هسته­ای به پایان آمد، توافق نامه­ها امضاء شد. قطع­نامه­ها باطل گردیدند و در حال باطل شدن هستند. «برجام» آماده اجرا است. خیل کثیر سرمایه­داران انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، اتریشی و هر کجایی نه یک بار که به کرات بساط بازدید در ایران پهن کرده­اند، سرمایه­داران خارجی بسیار بیشتری در سمینارها و اجلاس­های متنوع تحقیقاتی حول بررسی وضعیت سرمایه­گذاری در حوزه­های انباشت داخلی ایران شرکت نموده­اند. تحریم­ها در حال برداشته شدن هستند. همه این کارها انجام گرفته است، اما چشم­انداز بازسازی اقتصاد سرمایه­داری ایران نه فقط از سه سال پیش روشن­تر نیست که به مراتب تاریک­تر نیز می­باشد. این امر دلایل شفاف و ساده­ای دارد که اهم آن­ها عبارتند از:

- یک عامل مهم توفش بحران در چرخه بازتولید و ارزش­افزایی سرمایه اجتماعی ایران، سرریز مستمر بار بحران جهانی سرمایه به این حوزه بوده است. این عامل نه فقط روند افت ندارد که با سرعت و شدت و کوبندگی کافی به پیش می­تازد و هم­زمان تمامی تاثیرات خود را هم وارد می­سازد. کل بخش­های سرمایه جهانی، حتی در قیاس با سه سال پیش، ژرف­تر و سهمگین­تر در ورطه بحران غوطه می­خورند. بر اساس همه گزارش­ها میزان آن­چه بورژوازی «تولید ناخالص داخلی» می­نامد در کل حوزه یورو از سال 2008 نازل­تر است. رشد اقتصادی این حوزه در سومین سه ماهه سال 2015 به زیر سه دهم درصد سقوط کرد. عظیم­ترین بخش اتحادیه اروپا مانند یونان و اسپانیا و ایتالیا و کشورهای اروپای شرقی، حتی فرانسه و انگلیس، شاهد وخیم­تر شدن روز به روز وضعیت اقتصادی خود هستند. نرخ رشد تولید ناخالص سالانه چین به پایین­ترین سطح خود در شش سال اخیر رسیده است. سیر رو به افت و در حال تعمیق اقتصاد چین با توجه به مکان و موقعیت و سهم سرمایه اجتماعی این کشور در ساختار اقتصاد سرمایه جهانی دورنمای چرخه ارزش­افزایی سرمایه اجتماعی بسیاری از کشورها و قطب ها را بیش از پیش تیره و مالامال از ابهام ساخته است. در روسیه نرخ رشد اقتصادی کنار مرز چهار درصد منفی پهلو گرفته است. برزیل ویترین عظیم دیگر جار و جنجال­های بورژوازی جهانی برای تبلیغ ترفندآمیز ظرفیت بالندگی پیرانه سر عجیب و غریب سرمایه­داری قرن بیست و یکمی بسان مار در کلاف زخم می­پیچد و هم اینک یک نرخ رشد منفی سه درصدی را درد می­کشد. شاید این سخن «موریس اویستفلد»، مشاور اقتصادی و رییس بخش تحقیقات صندوق بین­المللی پول، برای تصویر ساده اوضاع اقتصادی جهان سرمایه­داری کافی باشد که در آخرین گزارش خود گفته است: «با گذشت شش سال از بحران اقتصادی دنیا که عمیق­ترین و وسیع­ترین بحران از زمان جنگ جهانی دوم بود، هنوز هم بازگشت اقتصاد جهان به مسیر تازه توسعه و توازن دور از دسترس است». در نظر داشته باشیم که سخن­گوی قلب تپنده نظام گند و خون بردگی مزدی حتی اگر شاهد اخرین لحظات سقوط این نظام باشد هم قرار نیست لفظ ناممکنی بازگشت را به کار گیرد، اما اگر آن­چه او می­گوید را به زبان نقد مارکسی اقتصاد سیاسی ترجمه کنیم، با تصویر کاملا گویایی از فروماندگی قهری سرمایه جهانی در مقابل موج­های پی در پی و کوبنده بحران مواجه خواهیم شد. وضعیت روز چرخه تولید و بازتولید سرمایه در سطح جهانی این است. ایران در زمره جوامعی است که به دلیل تمامی مولفه­های مهم مربوط به مکان و موقعیت سرمایه اجتماعی خود در تقسیم کار بین­المللی سرمایه، همواره زیر فشار سرریز موج بحران­ها است. این امر مانعی سترگ بر سر راه بورژوازی برای خروج از بحران و رفتن به سوی کمترین رونق­ها است.

- دو: تمام خواب و خیال­های طبقه سرمایه­دار ایران و رژیم جمهوری اسلامی و کل ساز و برگ­های پشتوانه این رویابافی­ها ان بود که با بستن طومار مناقشات هسته­ای، بهبود روابط با غرب و حذف تحریم­ها شرایط لازم برای چالش بحران، از سرگیری اعتلای انباشت و وضعیت اقتصادی بهتر فراهم می­گردد!! اما بستن پرونده هسته­ای لزوما متضمن رفع تحریم­ها یا حتی کاهش فشارهای خرد کننده اقتصادی بر سرمایه اجتماعی ایران نمی­باشد. فعالان جنبش لغو کار مزدی به کرات توضیح داده­اند که مساله هسته­ای به صورت درخود و جدا از انبوه مشاجرات میان جمهوری اسلامی با دولت­های غربی به ویژه آمریکا حائز اهمیت و موضوعیت چندانی نبوده است و نمی­توانست باشد. بحث بر سر حل و فصل ماجرای هسته­ای نبود. کل غائله حول محور تغییر رویکرد، نقش، استراتژی و مراودات رژیم اسلامی در منطقه و در سطح دنیا چرخ می­خورد. آن­چه بورژوازی غرب و آمریکا می خواست نه تعطیل چرخه سوخت اتمی ایران که هم­جوشی و هم­پیوندی و ادغام جمهوری اسلامی در نظم جهانی نسخه­پیچی شده ایالات متحده برای دنیای سرمایه­داری بود. موضع رژیم اسلامی در قبال انتظارات آمریکا و غرب هم داستان آشنایی است که همگان کم یا بیش می­دانند. حاکمان سرمایه­داری ایران قصد لبیک به دعوت دولت ایالات متحده را نداشتند، آن­ها کاهش تحریم­ها و رفع خطر فروپاشی محتوم چرخه ارزش­افزایی سرمایه اجتماعی کشور را می­خواستند. سناریویی به نام «برجام» تا جایی که به جمهوری اسلامی برمی­گردد، قرار نیست بانی هیچ تغییری در جهت گیری­ها، راهبردها و نقش بازی­ها گردد و همه شواهد حاکی است که چنین چیزی روی نخواهد داد. اما بحث فقط بر سر رژیم اسلامی بورژوازی ایران نیز نمی­باشد. فقط این دولت نیست که در سوریه و عراق و لبنان و یمن و کل خاورمیانه همان می­کند که پیش تر انجام می­داده است. تنها جمهوری اسلامی نیست که همه اهرم ها و ساز و برگ­های زیادت خواهی خود، منهای های و هوی اتمی را با تمامی ظرفیت به کار می­گیرد. بورژوازی آمریکا نیز در شرایطی که شاهد اصرار رژیم ایران بر تداوم سیاست­های پیشین است دلیل چندانی برای کاهش فشارهای خرد کننده اقتصادی و بین­المللی خود بر این رژیم نمی­بیند. مشکل اما به همین اندازه هم محدود نیست. کارنامه سال­های اخیر دولت اوباما در خاورمیانه کلا و در رابطه با جمهوری اسلامی به طور خاص، اقمار همیشگی ایالات متحده در منطقه و بیش از همه کشورهای عربستان سعودی، حتی ترکیه، را به بازبینی استراتژی منطقه­ای خود واداشته است. همه این­ها نگران آنند که حل و فصل مناقشات دیرپای بورژوازی آمریکا و ایران به تزلزل موقعیت آن­ها در خاورمیانه انجامد. این کشورها با احساس همین وحشت از همه اهرم­ها برای وارد ساختن فشار هر چه بیشتر بر رژیم اسلامی ایران بهره می­گیرند. آن­ها در همین راستا برای سنگین کردن آوار فشار ممالک غربی بر این رژیم نیز به همه ساز و کارها توسل می­جویند. کل این مولفه­ها که شرح کامل­شان نیازمند بحث­های بسیار طولانی است فریاد می­زنند که پروسه کاهش یا حذف تحریم­ها با سخت­ترین و فرساینده­ترین سنگلاخ­ها مواجه است و آن­چه در طول یک ماه اخیر رُخ داده است بهترین شاهد این مدعا می­باشد.

◾آن­چه در بالا گفتیم حدیث واقعیت­هاست، اما به رغم همه این­ها فرض کنیم که تحریم­ها تقلیل یابند یا حتی منتفی گردند. بحران سرمایه­داری ایران با تحریم­ها شروع نگردیده است و مجرد کاهش تحریم­ها یا در بهترین حالت رفع آن­ها نیز خروج از ورطه بحران و اغاز دوره رونق را برای سرمایه اجتماعی ایران به ارمغان نخواهد آورد. تحریم­ها به طور قطع تاثیر داشته­اند و سهم آن­ها در تشدید بحران بالا بوده است؛ اما کل این تاثیر، میزان سهم و شدت فشار را باید در اندرون پروسه واقعی تولید و تکوین و سرکشی بحران در هستی سرمایه­داری جستجو نمود. باید وجود ماهیتا متناقض سرمایه، بحران­زایی قهری و اجباری تولید سرمایه­داری، گرایش به افت نرخ سود در این شیوه تولید و بالاخره منتهی شدن محتوم این روند به وقوع انفجارآمیز بحران را کاوید و نظر انداخت. در کنار همه این­ها باید شاخص­های مهم فاز حاضر توسعه، درهم­رفتگی، انحطاط افراطی سراسری سرمایه­داری و تاثیر همه این مولفه­ها بر چند و چون بروز و کوبندگی بحران در بخش­های مختلف سرمایه جهانی را دید و کاوش کرد. تحریم­ها بدون شک تاثیر داشته­اند، اما ابعاد اثر آن­ها را باید در پیچ و خم کل این فرایندها جستجو نمود. سرمایه در وجود خود باردار همیشگی بحران است. ذاتا سد سر راه بالندگی و گسترش خود است؛ زیرا که در ماهیت خود نه تولید برای رفع نیازهای زندگی انسان که صرفا تولید برای سود و سرمایه و باز هم سرمایه است. گرایش به افت نرخ سود و پروسه پیشی­گیری نرخ انباشت از نرخ تولید اضافه ارزش، به رغم افزایش­­سای مستمر حجم اضافه ارزش­ها، امر قهری و جبری و اجتناب­ناپذیر سرمایه است. از همه این­ها که بگذریم تا جایی که به رابطه میان بخش­های مختلف سرمایه جهانی مربوط است، سرمایه اجتماعی ایران و جوامع مشابه با حمل پاره­ای شاخص­ها از جمله متوسط نازل­تر ترکیب ارگانیک، بارآوری پایین­تر کار اجتماعی، محدودیت قدرت رقابت و مانند این­ها، ضمن استثمار هر چه وحشت­ناک­تر و فاجعه­بارتر ده­ها میلیون نیروی کار شبه رایگان و تمام عیار رایگان، مجبور به تقسیم این اضافه ارزش­های بیکران با شرکای خارجی است. در هر دور واگرد سرمایه مقادیر انبوهی از این اضافه ارزش­ها را به نفع شریکان رقبای نیرومندتر از دست می­دهد. این کار در روند عادی سامان­پذیری سرمایه و در پهنه مبادلات اقتصادی مستمر میان بخش­های مختلف سرمایه جهانی انجام می­گیرد. فراموش نکنیم که عظیم­ترین بخش سرمایه ثابت کشور در هر دور بازتولید باید به صورت کالا- سرمایه از سایر حوزه­ها تهیه و تامین شود. روندی روتین که به حکم همه قوانین، مبانی و موازین تشکیل نرخ سودها در بازار جهانی، مجرای انتقال اضافه ارزش­ها را نیز می­آفریند و فعال می­سازد. سرمایه اجتماعی ایران در این راستا و برای جبران آن­چه به حریفان می­بازد، یک راه بیشتر در پیش روی ندارد. این که شدت استثمار توده­های کارگر را تا ماوراء مرزهای مقدور بالا و باز هم بالا برد و انفجاری سازد. سرمایه­داری ایران زیر مهمیز شاخص­های بالا به رغم تحمیل موحش­ترین نرخ­های استثمار بر طبقه کارگر ایران همواره کانون سرریز بحران های جاری سرمایه در سطح سراسری است.

در همین جا به نکته مهم دیگری اشاره کنیم. دهه­ها است که عده­ای از بی مایه­ترین و متحجرترین نمایندگان فکری بورژوازی با آویختن به برخی از شاخص­ها و تعینات طبیعی مربوط به موقعیت سرمایه­داری ایران یا ممالک مشابه در تقسیم کار جهانی سرمایه، دست به حفاری هلاکت­بارترین گم­راهه­های ناسیونالیستی در پیش پای توده­های کارگر می­زنند. آن­ها، و به طور مثال کسانی از سنخ مرتضی محیط، زیر فشار فهم کاملا باژگونه و غیرواقعی برخی از این شاخص­ها به توده­های کارگر القا می کنند که گویا سرمایه­داری در جامعه ما رشد نکرده است! گویا این اختاپوس هار سرمایه­داری نیست که منشا وحشیانه­ترین درجه استثمار ده­ها میلیون کارگر و بانی و باعث کل سیه­روزی­های ما است! گویا دیکتاتوری هار حاکم، ماشین قهر سرمایه و نیاز جبری تشدید بربرمنشانه استثمار کارگران نمی­باشد! گویا ارتجاع مذهبی سلاح دست سرمایه برای سلاخی هر چه سبعانه­تر توده کارگر نیست! گویا سرمایه نیست که فاجعه­بارترین و بشرستیزانه­ترین تبعیضات جنسی و زن­آزاری را بر انبوه عظیم انسان­ها تحمیل می­کند! اینان، این مزورترین نمایندگان بورژوازی، به جای عزیمت از بُن­مایه واقعی هستی سرمایه در کالبدشکافی ساختار سیاسی و حقوقی و مدنی و فرهنگی جامعه موجود، به جای دیدن رابطه خرید و فروش نیروی کار و جامعه مبتنی بر رابطه تولید اضافه ارزش، به جای آغاز از این شالوده­های ماهوی و جستجوی تفاوت­های موجود میان بخش­های مختلف سرمایه­داری جهانی، به جای این­ها و مسائل اساسی دیگر کل دار و ندار فکری خود را به تعلقات ناسیونالیستی و محل تولد و زبان و رنگ موی سرمایه­داران یا تفاوت میان حجم سرمایه­های موجود در قلمرو تولید و گردش و نوع این داده­ها می­دوزند. آن­ها در تاریکی زار موحش این گُم­راهه و گُم­راه آفرینی­ها نهایتا به گونه ای جنون­آمیز فریاد می­زنند که این­جا سرمایه­داری نیست! آن­چه ده­ها میلیون کارگر می­کشند از ژرفای تعفن سرمایه نمی­جوشد! سرمایه­داری رشد نکرده است! و توده­های کارگر باید باز هم با تن دادن به موحش­ترین سلاخی­ها، به صاحبان سرمایه کمک کنند تا سرمایه­داری را رشد دهند! مثل روز روشن است که جای نقد وارونه پردازی­های این جماعت در این­جا نیست. به آن­چه آن­ها می­گویند در جاهای دیگر خواهیم پرداخت. در این­جا به مناسبت، آوردن این چند جمله را لازم دیدیم. به بحث اصلی خود بازگردیم.

◾حجم اضافه ارزش­های نفتی جمهوری اسلامی به گونه بسیار کوبنده و خرد کننده­ای در حال افت است. فعالین ضد سرمایه­داری در نوشته­های مختلف به نقد مارکسی نظریات سراسر اغواگرانه و گُم­راه کننده اقتصاددانانان کوردل بورژوازی پیرامون نقش نفت در چرخه ارزش­افزایی سرمایه اجتماعی ایران پرداخته­اند. آن­ها به تفصیل توضیح داده­اند که آن­چه سرمایه­داران و نمایندگان فکری آن­ها درآمدهای نفتی می­نامند، اولا معلوم است که سوای اضافه ارزش­های حاصل استثمار طبقه کارگر ایران و جهان هیچ چیز دیگری نمی­باشد؛ ثانیا این اضافه ارزش در قیاس با کل اضافه ارزش­های محصول استثمار سالانه توده­های کارگر ایران رقم بسیار ناچیزی است. سهم نفت در محصول اجتماعی سالانه یا به قول بورژوازی «تولید ناخالص داخلی»، هیچ گاه از رقم هفده درصد بالاتر نرفته است. در بسیاری سال­ها به هفت و حتی شش درصد سقوط کرده است و متوسط این سهم از دوره زمام­داری مصدق تا حال حول محور ده درصد می­چرخیده است. نمایندگان فکری کور و مسخ و متحجر سرمایه برای این که بر سرچشمه واقعی تولید سودها و سرمایه­ها، بر کار اضافی توده­های کارگر به عنوان یگانه سرچشمه کل سرمایه­های موجود پرده اندازند، پای هر چیزی را پیش می­کشند. آسمان و زمین را به هم می­بافند تا چشم کارگران تنها منبع تولید دنیای بیکران سرمایه­ها را که کار اضافی خودشان است نبیند. گاهی اوقات کل سرمایه­ها و ثروت­ها را تراوش و ترشح مغز نخبگان بورژوازی می­بینند، حاصل خرد و عقل و شعور سرمایه­داران صاحب فضل معرفی می­کنند و اگر هیچ چیز دیگری نیابند، کان­ها و منابع زیرزمینی تحت مالکیت مقدس خصوصی خود را در برابر انظار قرار می­دهند. طبقه سرمایه­دار، حاکمان و اقتصاددانان و جامعه شناسان و متفکران متحجرش چنین می­کنند، اما سهم عایدات نفتی در کل تولید ناخالص سالانه ایران رقم چندانی نیست. نکته اساسی مورد تاکید و بحث ما در این­جا نقشی است که همین درصد از محصول اجتماعی سالانه کشور در پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران ایفا می­کند. این نقش به دو دلیل مهم است. اول این که بخش نفت مقادیر انبوهی از اضافه ارزش­های حاصل استثمار طبقه کارگر بین­المللی را به چرخه ارزش­افزایی سرمایه­داری ایران وارد می­سازد و از این طریق به افزایش سهم سرمایه اجتماعی کشور در کل اضافه ارزش تولید شده توسط پرولتاریای جهانی کمک موثر می­رساند. دوم، و به ویژه در رابطه با بحث حاضر، عظیم­ترین سهم را در عرصه صادرات سرمایه داری ایران دارا است. هر دو مولفه در تلفیق با هم این امکان را برای دولت بورژوازی فراهم می­سازد که با ارز حاصل از فروش نفت مشکلات داد و ستد سرمایه اجتماعی با بازار جهانی سرمایه­داری را حل و فصل کند. عظیم­ترین بخش کالا- سرمایه­ای که به طور روزانه و در هر دور واگرد سرمایه ها، به صورت اجزاء متشکله سرمایه ثابت وارد چرخه ارزش­افزایی سرمایه اجتماعی ایران می­شود، در جریان همین داد و ستد و با کمک ارز حاصل از فروش نفت تامین می گردد. سهم چشم­گیری از سرمایه­گذاری دولتی در قلمرو احداث زیرساخت­های مهم اقتصادی مانند آب و برق و مخابرات و مترو و راه­آهن و بنادر و حمل و نقل به نفع کل طبقه سرمایه­دار هم کم یا بیش از همین اضافه ارزش­ها تامین می­گردد. اضافه ارزش­های نفتی از این لحاظ نقش صدور سرمایه به ایران را بازی می­کنند. سرمایه­هایی که وسیع­ترین منشا تولید آن­ها اضافه ارزش­های تولید شده توسط طبقه کارگر کشورهای دیگر است. سرمایه­هایی که مستمرا به ایران صادر می­شوند، اما به لحاظ شکل صوری و حقوقی مالکیت به دولت بورژوازی ایران تعلق دارند. نفت با توجه به این شاخص­ها و نقش­ها، اهمیت مهمی در پروسه بازتولید سرمایه­داری ایران دارد و درست به همین دلیل افزایش و کاهش میزان بهای ان برای سرمایه اجتماعی کشور مساله­ای سرنوشت­ساز است. بهای حی و حاضر هر بشکه نفت در قیاس با چند سال پیش به مرز بیست درصد رسیده است. این قیمت در دولت احمدی­نژاد حدود صد و پنجاه دلار و اکنون زیر سی دلار است. این کاهش بسیار موحش به نوبه خود ضربه سنگینی بر پیکر اقتصاد فروپاشیده ایران است و تقلای دولت بورژوازی برای چالش بحران را با مخاطرات زیادی مواجه می­سازد. نکته مهم دیگر در همین زمینه چشم­اندازی است که این حوزه به لحاظ فراز و فرود قیمت­ها در مقابل خود دارد. تصویر این چشم­انداز ولو کم­رنگ نیازمند بحث­های طولانی است، اما آن­چه در چند جمله می­توان گفت سیاهی بیش از حد آنست. در شرایط موجود جهان سرمایه­داری و در سینه­سای روندی که این نظام پشت سر می­گذارد، هیچ دلیلی برای هیچ میزان افزایش بهای نفت قابل رویت نمی­باشد. بالعکس دلایل کافی برای کاهش بهای این کالا وجود دارد. تعمیق و گسترش بحران و لاجرم کاهش تقاضای حوزه­های صنعت سرمایه جهانی به نفت یکی از این عوامل است؛ اما عوامل مهم دیگری نیز وجود دارند. همه ممالک تولید کننده و صادر کننده نفت زیر فشار وضعیت وخیم اقتصادی مجبورند سطح تولیدات خود را به رغم تنزل روزمره قیمت­ها مدام بالا ببرند. روسیه و عربستان سعودی و ایران مصداق­های بارز این رُخ­دادند. عربستان به گونه­ای جنون­آمیز کل دار و ندار خود را برای استخراج و فروش به هر قیمت در تیر کرده است. روسیه وضع بهتری ندارد و ایران سوای افزایش تولید و فروش به هر بها هیچ چاره دیگری پیش پای خود نمی­بیند. اوپک در همین راستا روزهای احتضار خود را تجربه می­کند و عملا موضوعیت وجود خود را ار دست داده است. اگر روزی ممالک عضو این کارتل دست به دست هم می­دادند تا تولید را کاهش و قیمت­ها را افزایش دهند، اینک همگی با همه قوا به رقابت با هم برمی­خیزند تا تولید را افزون و قیمت­ها را تابعی از این رقابت­های جنگ­آمیز کنند. واقعیت این است که وضع موجود نه مساعد حفظ کارتل اوپک که بیش از هر چیز مهیای جهت­گیری صاحبان منابع نفتی به قبول قیمت­های متعارف با نرخ سودهای عمومی رایج در بازار جهانی سرمایه­داری است. از یاد نبریم که همه کشورهای بالا و جوامع دیگر در شرایطی به این کار دست می­زنند که میزان تقاضا هر روز کمتر از روز پیش می­شود. تمامی مراکز نگه­داری و انبارهای ذخیره بین­المللی هم به خاطر تراکم ذخیره­ها در معرض انفجارند. در مورد گاز آن­چه این روزها در کالیفرنیا شاهدش هستیم به اندازه کافی قابل تعمق و آموزنده است. از این­ها که بگذریم، همه شواهد حاکی است که بر خلاف تصورات دهه­های پیش منابع نفت و گاز تا چشم کار می­کند گسترده و در حال اکتشاف روز به روز هستند. حتی اگر از احتمال ورود انبوه نفت «شل» به بازار یا رونق بازار انرژی­های جایگزین هم به طور کامل چشم پوشیم، در حال حاضر هیچ نشانه­ای از فروکشی ذخایر و منابع لایزال انرژی­های فسیلی در کرانه­های هستی سرمایه­داری به چشم نمی­خورد. کل این مولفه­ها را کنار هم لیست کنیم. از ورای آن­ها اگر چیزی قابل جمع­بست باشد، کاهش قیمت نفت و نه افزایش آن است و این همان موضوعی است که برای بورژوازی و اقتصاد فروپاشیده سرمایه­داری ایران یکی از بدترین تابوها است.    

◾خیلی­ها می­گویند که اگر تحریم­ها رفع شوند! اگر رابطه جمهوری اسلامی با امریکا متعارف گردد! اگر رژیم ریل سیاست­ها و راهبردهایش در منطقه را عوض کند! اگر دولت­های متخاصم و رقیب دست دوستی بفشارند! اگر ایران به توافق موسوم به برجام به طور کامل پای­بند بماند! اگر آمریکا و کشورهای غربی نیز سیاستی جدید پیشه کنند! اگر همه این «کاشکی­ها» به بار بنشینند! و اگر همه بارها فرزندان هموار زاده شوند! آن­گاه ثبات داخلی هم فراهم می­گردد! و وقتی که چنین شود، سرمایه­های خارجی سیل­آسا راهی داخل می­شوند. رونق افسانه­های بازار آغاز می­گردد! اشتغال از سر و کول ساکنان «کشور دارا» بالا می­رود! شط پرخروش رفاه همه را در خود غرق می­کند! و سرزمین آبا و اجدادی و «خواب­گاه رستم و گودرز و گیو و طوس» بهشت برین خواهد شد! سوء­تفاهم نشود، این­ها را «عوام کالانعام» نمی­گویند. منبع جوشان الهام این رطب و یابس­ها، اقتصاددانان عالی­جاه وطنی صاحب کرسی در دانشگاه­های فرانسه و آمریکا هستند. این که احلام شیرین این افاضل چه سرنوشتی ممکن است پیدا کند به خودشان مربوط است، حرف ما چیز دیگری است. می­گویند «تصور محال، محال نیست». فرض کنیم همه این خواب­ها تا جایی که سخن از پیش شرط­ها است، تعبیر شدند!! زمین و زمان شاهد مودت آمریکا و جمهوری اسلامی و کانون الفت این رژیم با دولت­های عرب، حتی اسراییل، و «قس علی هذا» شد. چه کسی، کدام فرشته وحی یا کدام تحلیل و کالبدشکافی از درون پروسه تحقق احتمالی پیش شرط­های بالا! به این نتیجه رسیده است یا می­رسد که جامعه سرمایه­داری ایران بهشت امن انباشت سرمایه می­شود! و سرمایه­ها از سراسر جهان به این دیار رحل اقامت خواهند افکند! ریشه اساسی بی ثباتی در سرمایه­داری ایران و در سیطره حاکمیت رژیم­های مختلف سرمایه از آغاز تا امروز نه جدال دولت­ها با آمریکا و غرب که چیز دیگری بوده است. این نکته­ای است که مغزهای علیل متفکران و نمایندگان سیاسی سرمایه حاضر به تعمق آن نیست. سرمایه­داری در ایران تاریخا کانون پرتلاطم بی ثباتی و فاقد امکان حداقل ثبات بوده است، به این دلیل بسیار روشن که این­جا در همه دوره­ها نقش کانون مخوف فشار انفجارآمیز شدت استثمار توده­های طبقه کارگر را داشته است. هزینه حداقل معیشتی فروشندگان نیروی کار در این دیار بسیار بالا است، در حالی که آن­چه به عنوان بهای بازتولید نیروی کار یا دستمزد پرداخت می­شود در پایین­ترین سطوح است. همین الان متوسط مزدها در ایران شش درصد آمریکا و سوئد، هفت درصد آلمان، هشت درصد آفریقای جنوبی، دوازده درصد پرتقال، چهارده درصد ترکیه، سی درصد مکزیک و حتی سی درصد جامعه­ای مانند پرو است. کارگران ایران در شرایطی این مزد را می­گیرند که بهای ارزاق عمومی تشکیل دهنده حداقل معیشت آن­ها نه فقط از هیچ کدام جوامع بالا ارزان­تر نیست که گران­تر هم می­باشد. این وضع مطلقا تازگی ندارد و تاریخ سرمایه­داری ایران از این درجه فشار و شدت سهمگین استثمار نیروی کار غیرقابل تفکیک است. در چنین جامعه­ای، یکه­تازی دیکتاتوری اختاپوسی و حمام خون­سالار سرمایه اجتناب ناپذیر است. بی دارویی و بی بهداشتی و محرومیت کارگران از تمامی آن­چه نیاز ابتدایی زندگی انسان­ها است امری محتوم است و وقتی که وضع چنین باشد، آتشفشان قهر توده کارگر همواره آماده سرکشی و انفجار خواهد بود. بی ثباتی سرمایه­داری ایران از این­جا نشات می­گیرد و تامین هر لحظه ثبات آن نیازمند پهن­ترین میدان­های دار و زنجیره طویل اوین­ها و وکیل ابادها و گوهردشت­ها و عادل­آبادها و شکنجه­گاه­های مخوف موجود در نقطه، نقطه ایران است. سرمایه­داری ایران حاضر نیست و هیچ گاه حاضر نخواهد شد که حتی برای رهایی از خطر پیکار ضد سرمایه­داری طبقه کارگر، حتی برای کفن و دفن این جنبش در گورستان رفرمیسم راست سندیکالیستی، هیچ دیناری هزینه کند. کشتی این فرم رفرمیسم تاریخا راهی بحر فنا بوده است و همیشه خواهد بود. طبقه کارگر ایران اگر برای لحظه­ای مجال یابد و منکوب نگردد، برای حصول خواست­های سرکوب شده سالیان دراز خود وارد کارزار می­شود و این همان بی ثباتی غیرقابل علاجی است که سرمایه جهانی نیز برای ورود خروشان خود به حوزه­های انباشت داخلی ایران از آن واهمه دارد و به آن خیره می­گردد. رُخ­دادهای فاصله زمانی میان شروع دهه پنجاه تا سال 57 و سپس قیام بهمن شاید زنده­ترین و گویاترین شاهد این مدعا باشد.

تمامی دلایلی که تا این­جا آوردیم فقط یک چیز را به صورت مستدل و بارز روشن می­سازند، این که خواب­ها و رویاهای شیرین سرمایه­داران، حاکمان سرمایه و متفکران عالی­جاه سرمایه­داری در مورد چالش پیروزمند بحران و شروع دوره رونق در ماه­های پس از اجرای برجام هیچ گاه و به هیچ میزان تعبیر نخواهد گردید. سرمایه­داری ایران روی اعتلای دلفریب و وسوسه­گر آرمانی این جماعت را نخواهد دید. سفینه این رویاها به اندازه کامل اسیر طوفان است. بحران ادامه می­یابد و بر زوایای هستی سرمایه شلاق می­زند. در این زمینه تردید چندانی نیست. اما نکته­ای مهم­تر و تعیین کننده­تر از بحران هم وجود دارد. فرض کنیم که توسن رویاهای نمایندگان فکری و سیاسی سرمایه راستی راستی به قله فتوحات صعود کند و بارقه­هایی از رونق کرانه­های هستی سرمایه­داری را روشن سازد. سئوال محوری و مهم این است که از این رونق نصیب پنجاه تا شصت میلیون نفوس توده­های طبقه کارگر چه خواهد شد؟ پرسش حیاتی این است و پاسخ آن برای ما و برای همه کسانی که کل مشاعر و حواس و دماغ و قدرت تشخیص خویش را در کارگاه مسخ و تحجر و شستشوی مغزی سرمایه از دست نداده­اند این است که وضع قطعا از آن­چه امروز هست نیز بدتر، سیاه­تر و فاجعه­بارتر خواهد گردید. رونق انباشت و آتشفشان سود سرمایه قرار نیست برای کارگران شغل به ارمغان آرد؛ قرار نیست زمینه ساز افزایش مزدها گردد؛ قرار نیست ابعاد فقر و فلاکت و گرسنگی و سیه­روزی توده کارگر را کاهش دهد. با فرض کاملا غلط وقوع رونق، هر سرمایه­ای که به حوزه­های انباشت داخلی سرازیر می­شود الزاما با سطح بالای بارآوری کار و ترکیب ارگانیک پروسه استثمار کارگران را آغاز خواهد کرد. کاراندازی حداکثر سرمایه ثابت با حداقل نیروی کار و تولید حداکثر سود با نازل­ترین شمار کارگر، شرط نخست سرمایه­گذاری­ها است. تعدیل بیشتر و فزاینده­تر نیروی کار یا بیکارسازی­های کثیرالعده و گسترده زیر نام ابتذال­آمیز، مسخره و سراسر دروغ «کوچک کردن دولت»، دومین شرط همه سرمایه­ها و سرمایه­داران است. تنزل باز هم افزون­تر دستمزدها مقدم بر همه شرایط است. در فازی از انحطاط تاریخی سرمایه­داری هستیم که بورژوازی آلمان، سوئد، کانادا، هلند، فرانسه، نروژ - جوامعی که روزگاری سوسیال دموکراسی با نهادن انگشت بر آن­ها سراسر دنیا را کوره شستشوی مغزی کارگران می­کرد- اینک حتی خیال هر ذره رونق را به زلزله در ساختار آموزش، درمان و امکانات زیست اجتماعی انسان­ها گره زده است. در چنین وضعی، تصور این که رونق انباشت سرمایه برای کارگر ایرانی بهداشت و درمان و رفاه بهتر به همراه آرد! فقط مصروع­ترین و مسخ شده­ترین و پوسیده­ترین اذهان را می­تواند مشغول سازد.  به نکته آخر برسیم. درباره آن­چه که رُخ خواهد داد، حرف­های خود را گفتیم. واقعیت­ها هر چند نه مو به مو، اما کلا این­هاست و آخرین پرسش این است که چه باید کرد؟ و قرار است چه کنیم؟ آیا می­خواهیم باز هم به امید این و آن جناح درون ساختار قدرت سرمایه بنشینیم!! این کار نه فقط مالامال از جهل که بیش از حد شرم­آور و خفت­بار است. چرا باید چنین کنیم؟ آیا تجربه عمرها برهوت رفتن­ها و اسب راهوار قدرت این یا آن باند مردارخوار سرمایه­دار شدن و هر روز کوبنده­تر و سهمگین­تر در باتلاق فقر و فلاکت و اعتیاد و فحشاء و شکست و زمین­گیری غرق شدن برای هفت پشت ما کافی نیست و  برای دست کشیدن از این رویه نفرت بار کفاف نمی­دهد.

آیا قرار است باز هم به سراغ سناریوی شوم « انتخابات»، صندوق­های رای دولت سرمایه رویم، باز هم خدم و حشم زبون و ذلیل و رایگان و مضحک اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتی یا اقارب طبقاتی آن­ها در داخل و خارج کشور شویم. آیا بناست باز هم در نهایت سفاهت و خرفتی و مذلت و شعور باختگی جای باندهای اختاپوسی قدرت در ساختار حاکمیت و دولت سرمایه را تعویض کنیم؟ که چه شود؟ که از این طریق فقط کل دار و ندار خود را وثیقه اقتدار، سرکشی، عظمت­مداری وحوش تازه نفس سرمایه برای تحمیل روزافزون­تر و فاجعه­بار بار بحران سرمایه بر خویش کنیم! که غلطیدن هر چه کوبنده­تر توده­های طبقه خود به عمیق­ترین چاه ویل­های سیه­روزی را باز هم سریع­تر و کوبنده­تر گردانیم! تاریخ صد سال زندگی و کار و پیکار طبقه ما سرشار از این اشتباهات است، آیا آن­چه انجام داده­ایم و فجایعی که آفریده­ایم کافی نیست؟

آیا باز هم می­خواهیم به تحصن ها و بست نشینی­ها و بستن دخیل به این یا آن امام­زاده سرمایه ادامه دهیم تا از این طریق شتاب سقوط نهایی خود به نیستی کامل را کند کنیم!! بند بند تاریخ زندگی طبقه ما حاکی است که با این کارها فقط سرمایه را نیرومندتر، فربه­تر، مسلط­­تر و اختاپوسی­تر می­سازیم و هم­زمان بندهای بردگی مزدی و لاجرم طوق گرسنگی و فقر و فلاکت و بی خانمانی و بی دارویی و بی درمانی و اعتیاد و فحشاء و همه اشکل نکبت و ادبار را بر دست و پای خود محکم­تر می­سازیم. همین امروز و در عهد استیلای همین جمهوری اسلامی قریب چهار دهه عریضه نگاری­ها، التماس کردن­ها و التجاء نمودن­ها و وعده­های دروغ شنیدن­ها را در پشت سر خود داریم، حاصل آن­ها چه بوده است و چه چیزی دریافت کرده­ایم؟!

آیا بناست باز هم پای منبر وعظ سندیکاسازان و رفرمیست­های سندیکالیست یا احزاب و گروه­های چپ­نمای آرزومند تسخیر قدرت سیاسی و جا به جا سازی نوع نظم و برنامه­ریزی نظام بردگی مزدی بنشینیم؟ هر روز گفته­ایم و باز هم با رساترین صداها می­گوییم که سرمایه­داری ایران راه رفع خطر جنبش ضد سرمایه­داری طبقه کارگر از سر خویش را سندیکالیسم و سندیکاآفرینی رفرمیست­ها نمی­بیند، حاضر به پرداخت هیچ ریالی هزینه این کار هم نیست. به این دلیل روشن که قار و قور سندیکالیسم در این­جا بر خلاف اروپای اخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم هیچ مشکلی از سرمایه­داری حل نمی­کند. خطر جنبش ده­ها میلیون کارگر عاصی غرق در منجلاب گرسنگی و نداری و نکبت و همه اشکال توحش سرمایه را نه سندیکالیسم که فقط سپاه پاسداران و بسیج و لباس شخصی­ها و زرادخانه­های غول پیکر نظامی از سر سرمایه رفع می­کند. همه گُم­راهه­های بالا که رفرمیسم به عنوان راه در پیش روی ما قرار داده است و یا سرمایه با زبون ساختن و ساقط نمودن جنبش ما از هر میزان شعور و شناخت و قدرت ضد سرمایه­داری بر ما تحمیل کرده است امروز به بن­بست رسیده­اند. ما بر سر یک دوراهی سرنوشت­ساز تاریخی هستیم. یا باید طومار برهوت رفتن­های صد ساله را در هم بندیم و آماده کارزار واقعی علیه بردگی مزدی شویم. در غیر این صورت باید آن­چه را در آب­های مدیترانه، شمال افریقا، سوریه، یمن، لیبی، گینه نو، در گوشه، گوشه جهنم سرمایه­داری بر سر هم­زنجیران ما رفته و می­رود را سرنوشت محتوم خویش بینیم. تکلیف راه دوم روشن است، اما راه نخست انسان که در این صد سال به ما القاء کرده­اند و بر سر ما آوار ساخته­اند، به هیچ وجه غیرقابل پیمودن نیست. کاملا بالعکس یگانه راهی است که هر گام رفتنش افزودن چشم­گیر قدرت پیکار، آگاهی و هشیاری، به چالش کشیدن پیروزمند سرمایه­داری، حصول خواسته­ها و انتظارات روز، تسخیر سنگرهای نیرومندتر، گشایش جبهه­های طوفانی­تر کارزار، تدارک سازمان یافته­تر و آگاهانه­تر برای رهایی واقعی را به ارمغان خواهد آورد.

گام نخست این راه با تلاش سنجیده و پخته و پیگیر برای برپایی شوراهای سرمایه ستیز توده­های هر چه وسیع­تر طبقه ما آغاز می­شود، شوراهایی نه از جنس آن­چه رفرمیست­ها - حتی رفرمیست­های تقلبی مدعی تعلق به رویکرد ضد کار مزدی­- به هم می­بافند. شوراهایی که جریان واقعی زندگی و پیکار ما علیه سرمایه باشند. شوراهایی که آن­ها را بر پای می­داریم همان گونه که زندگی می­کنیم، مبارزه می­کنیم و می­جنگیم. شوراهایی که تجلی هم­پیوندی و هم­رزمی آحاد هر چه عظیم­تر توده­های طبقه ما و دخالت­گری هر چه آگاه­تر، فعال­تر، آزادتر و نیرومندتر کل این آحاد باشد. شوراهایی که توسط نخبگان و افاضل و بالانشینان اداره و رهبری نمی­شوند. شعور و شناخت و آگاهی و قدرت اثرگذاری و رهبری و نقش آفرینی فرد، فرد توده ما را به نمایش می­گذارند. باید دست به کار برپایی این شوراها گردیم. بحث علنی بودن و مخفی بودن و چند و چون موازین فنی کار این شوراها را به رفرمیست­های دروغ­گوی مدعی اهل کارزار ضد سرمایه­داری واگذار کنیم. هسته اصلی بحث، ضد سرمایه­داری بودن واقعی و مارکسی این شوراهاست و شاخص اساسی این سرمایه ستیزی راستین مارکسی ان است که قدرت آحاد هر چه بیشتر توده طبقه ما را در کلیه عرصه­های زندگی اجتماعی علیه اساس بردگی مزدی به صف کند. شوراهایی که سراسر جامعه سرمایه­داری را میدان صف­آرایی متخاصم بردگان مزدی سرمایه در یک سو و طبقه سرمایه­دار و دولت و نهادهای سرکوب فیزیکی و فکری آن در سوی دیگر سازد. شوراهایی که مبارزه ما برای افزایش مزد و بهبود معاش و بهتر شدن شرایط کار یا علیه تبعیضات جنایت­کارانه جنسی، کار وحشیانه کودک، فقدان آزادی­های سیاسی، قتل­عام ابتدایی­ترین حقوق انسانی، جنگ افروزی­ها، آوارگی­ها، بی خانمانی­ها، اعتیاد، فحشاء و همه اشکال جنایت و سبعیت و بربریت سرمای­داری را در درون خود به کارزاری طبقاتی، هم­پیوند، هم­جوش و سراسری مبدل سازد. در مورد این که شوراهای ما چه خواهند کرد، جای دنیا بحث­ها است. آن­چه اینک مهم­ترین وظیفه هر کدام ما است، برداشتن گام­های استوار برای برپایی این شوراها است.