درباره­ی مبارزات کارگران معدن بافق

 

 ماه منظر دیناروند

 

اخبار موفقیت و پیروزی کارگران معدن سنگ آهن بافق که اکثرا از طریق سایت­های دولتی منتشر می­شد، حاکی از این بود که پنج هزار کارگر معدن­کار که بخش کوچکی از حلقه­ی هشتاد هزار نفری معدن­کاران در جنبش کارگری می­باشند بعد از سیزده روز ایستادگی، بخشی از مطالبات­شان را به حاکمیت سرمایه تحمیل کردند. بر طبق شنیده­ها و گفته­ها، در این مدت وزیر کار، نیروهای امنیتی، وزیر کشور، هر کدام به شیوه و سبک خود در منحرف کردن مبارزات خودپوی کارگران در برابر صاحبان سرمایه و حاکمیت نظام تولید ارزش اضافه دست به کار شدند. دولت در ابتدا عامل دستگیری کارگران را شکایت مدیر معدن اعلام کرده بود، اما پس از آن که تحت فشار ایستادگی متحدانه­ی کارگران و خانواده­های کارگری که حمایت یک­پارچه­ی سایر کارگران بیکار و شاغل منطقه و دانش­جویان و دانش­آموزان را نیز به دنبال داشت، شاکیان خصوصی ناچار به پس گرفتن شکایت خود شدند. قوه­ی قضائیه برگ دیگری را رو کرد و پیگیر وجه عمومی جرم شد. در این میان، معاون وزیر کشور و معاون سیاسی استانداری یزد، در رفت و آمد به جلسات متعدد شورای شهر بافق که سعی داشت به نحوی سهم بیشتری از ارزش حاصل از نیروی کار کارگران بافقی را از آن سرمایه­داران محلی کند، کارکرد خود را داشتند و امام جمعه شهر نیز که از هم­بستگی کارگران و حمایت خانواده­های کارگری به وحشت افتاده بود، در لباس حامی کارگران ظاهر شد تا از این طریق آنان را وادار به شکستن اعتصاب کند.

بالاخره همه­ی عوامل سرمایه دست یه کار شدند، تا کارگران معدن سنگ آهن بافق را به زانو در آوردند. اما کارگران مزدبگیر بافقی، با نیروی متحد خود حاکمیت سرمایه را به تکاپو انداختند تا از گسترش اعتصاب به دیگر بخش­های کارگری جلوگیری کند. پرداختن به پروسه و روند این اعتصاب وقت دیگری را طلب می­کند، اما یادآوری این موضوع لازم است که خواست و مطالبه­ی اصلی کارگران که در اعتصاب سی و نه روزه پیشین نمود پیدا کرد، امنیت شغلی، ایمنی محیط کار و مواردی از این دست است. با توجه به این که طبق اخبار رسمی دولت سرمایه، نود و سه درصد کارگران قراردادی و پیمانی هستند، به واقع باید گفت که خواست کارگران سنگ آهن بافق خواست اکثریت کارگران است.

این حرکت خودپو و خودانگیخته­ی کارگران سنگ آهن بافق از اندیشه­ی گُهربار فلان و بهمان فعال کارگری، یا پیشرو کارگری، یا فعالین سندیکائی و اتحادیه­ساز و یا حزبی، نشئات نگرفت. کارگران بافق ابتدا کتاب­های فلان کارگر پیشرو چون مارکس را نخواندند و سپس دست به کار مبارزه شوند و چنگ در چنگال سرمایه آرند و سرمایه را در مقابل مبارزات و اتحاد خود به سردرگمی وادار کنند و محجوب­ها را که نقش آنان، در سرکوب کارگران اظهر من­الشمس است، وادار کنند که پیشنهاد بدهد حق اعتصاب را در قانون بیاورند. کارگران در طی مبارزات خود دریافته­اند که قانون کار و اداره­ی کار از ابزارهای نظام بردگی مزدی هستند که مسئولیت قانونی کردن فروش نیروی کار و سلب آزادی کارگران را در چهارچوب قانون بر عهده دارند و کارشان مدیریت و سازماندهی تولید ارزش اضافه­های کلان از قبل نیروی کار کارگران است. کارگران از روی تجربه، برای دریافت مطالبات­شان دست به دامن این نهادها نشدند، بلکه با اتکا به نیروی خودشان حرام بودن اعتصاب را حلال کردند. همان بندی که در قانون به مثابه کار حرام از آن یاد شده است.

کارگران برای گرفتن مطالبات خود، آویزان دولت و قانون نشدند، از ریاست جمهوری طلب کمک نکردند، چون کم و بیش دریافته­اند که رئیس دولت وظیفه­اش مدیریت دوام تولید ارزش اضافه و نظام کار مزدی است. ریاست جمهوری وظیفه­اش حمایت از سرمایه است، وظیفه­اش است که به کار صاحبان سرمایه رونق دهد. به قول یکی از سرمایه­داران خصوصی که در گفتگوی تلویزیونی گفته بود، اوباما برای رهایی از بحران هشت میلیارد دلار به سرمایه­داران بلاعوض پرداخت کرد، دولت سرمایه­داری ایران هم باید به صاحبان سرمایه کمک مالی کند.

مبارزات کارگران سنگ آهن بافق، از سوخت و ساز رابطه­ی کار و سرمایه نشئات گرفت. کارگران برای امنیت شغلی خود دست به کار این مبارزه شدند، برای گرفتن دیگر مطالبات خود و مقابله با هجوم سرمایه در قالب حقوق­های معوقه و عدم وجود ایمنی در محیط کار و... دست به مبارزه زدند. کارگران چه این بار و چه در اعتصاب قبلی و سی و نه روزه خود شیر تولید ارزش اضافه را بستند تا به خود و به سرمایه یادآور شوند که اگر دست از کار بکشند و متحدانه به این شرایط استثمار تن ندهند، سرمایه در مقابل مبارزه­ی متحد آنان از پا خواهد افتاد؛ چرا که بقای سرمایه در گرو بقای تولید ارزش اضافه است. کارگران بافقی چون دیگر کارگران (در فولاد البرز و توربین شهریار و...) برای کمبود دست­مزدشان برای حقوق­های معوقه، برای مقابله با قراردادهای موقت و عدم امنیت شغلی دست به اعتصاب زدند. صاحبان سرمایه و دولت سرمایه نیز می­دانند که وقفه در تولید، وقفه در تولید ارزش اضافه است. از طرفی افزایش دست­مزد به مثابه کم شدن از سودشان است. از رسمی کردن کارگران ابا دارند و می­خواهند با قراردادهای موقت، همیشه گردن آنان را زیر فشار تیغ اخراج نگاه دارند و عدم امنیت شغلی را به آنان تحمیل کنند. پس طبیعی هم هست که به دست و پا زدن بیفتند و به هر طریق بکوشند که در صف متحد کارگران اختلاف ایجاد کرده و آنان را به دست کشیدن از اعتصاب و تمکین وادارند. اساسا سرمایه در برابر مبارزات متحد کارگران اول از همه تلاش می­کند که آنان را به سمت ادارات دولتی و مبارزه­ی قانونی رهنمون شود و در واقع به دنبال نخودسیاه بفرستد و با ابزار قانونی این مبارزات را از هستی خود تهی کرده و عقیم کند. راه دوم، ایجاد تفرقه در صف متحد کارگران است و در این راه از هیچ توطئه و دسیسه­ای ابا ندارد. بعد از آن، دست آزیدن به ابزار سرکوب و پلیس و دم و دستگاه خفقان و ایجاد رعب و وحشت رو می­آورد و اگر این­ها هم کارگر نیفتاد، به خواست­ها و مطالبات کارگران گردن می­نهد؛ اما فقط به این دلیل که برای خود زمان بخرد، فرصت داشته باشد که صف متحد کارگران را بشکند و در فرصت مناسب تهاجمات خود را به معیشت و زندگی کارگران از سر گرفته و تمام دستاوردهای مبارزاتی آنان را یکی یکی پس بگیرد. این نزاعی است که در نضج رابطه­ی کار و سرمایه خفته است و تا نظام کار مزدی و تولید ارزش اضافه پابرجاست، ادامه خواهد یافت.

از بحث دور نشویم، کارگران با اتکا به نیروی خود و با درس­آموزی از مبارزات کارگران چادرملو، قطعات توربین شهریار، پلی اکریل و... یاد گرفتند که می­بایست در تقابل با سرمایه متحدانه ایستادگی کنند. حضور خانواده­های کارگران و بیکاران، محصلان و دانش­جویان و در واقع تمام مردم شهر در این مبارزه امری بسیار مهم است. این مساله نشان می­دهد که تمام ما، چه کارگران بیکار، چه کارگران زن شاغل یا خانه­دار، دانش­جویان و دانش­آموزان خانواده­های کارگری، حلقه­های جنبش طبقه­ی کارگر هستیم. مبارزات کارگری، مبارزات صنفی نیست که تنها کارگران شاغل در یک واحد تولیدی مشخص را درگیر خود کند، بلکه مبارزه­ی طبقه­ایست که تمام آزادی­ها و حقوق اولیه و انسانی­اش توسط طبقه­ی دیگری به بند کشیده شده است. به راستی هم هر جا که مبارزات کارگری از حمایت خانواده­های کارگران و بیکاران و دانش­جویان و دانش­آموزان برخوردار شده است، مانند مبارزات کارگران شهر بابک یا قطعات توربین شهریار، سرمایه با ترس و وحشت بیشتری به مطالبات کارگران گردن نهاده است.

فعالیت آگاهانه کارگران بافقی در مبارزات­شان و در پیگیری مطالبات­شان تبارز یافت. کارگران در پیگیری خواست­ها و مطالبات­شان، برای آگاهی از توطئه­ها و نقشه چینی­های سرمایه و دولت سرمایه­داری در به بیراهه کشاندن مبارزات کارگری و هم­سو کردن آنان با صاحبان سرمایه­ی محلی، برای آگاهی از این که چگونه ریشه­ی تمام بی حقوقی­هایشان سرتاسر نظام کار مزدی و رابطه­ی کار و سرمایه می­باشد، برای پی بردن به کاریزهای تودرتوی نظام کار مزدی، نیاز به آموختن از مارکس و دیگر پیشروان کارگری و تجربه­اندوزی از تمام تاریخ مبارزاتی طبقه­ی کارگر بین­المللی دارند. کارگران بافق با مبارزات خودپوی ضد سرمایه­داری خود، بخشی از صاحبان سرمایه و حاکمیت نظام را به چالش کشیدند. اما این مبارزات بدون افق است و تا آگاهی از ضد سرمایه­داری بودن خود راه درازی در پیش دارد. این جاست که می­گوئیم برای عبور از هر خاک­ریزی، برای شناخت رفرمیست­هایی که برای گمراهی جنبش کارگری سال­های متمادی است از چپ و راست، با تبلیغ ترویج در این جنبش خیمه زده­اند، برای آگاهی از گرایشات بورژوایی که در درون طبقه­ی کارگر رخنه کرده­اند، کارگران نیاز به آموختن از مارکس دارند. اما آموختن­شان بر بستر پیکار اجتماعی است، در حالی که مدعیان محافل به اصطلاح "چپ" که به طور غلاظ خود را حامی کارگران می­دانند، می­آموزند تا در بحث با محفل رقیب کم نیاورند و یا یکی از آن افراد را شیفته خود کنند. اما کارگران می­آموزند که آگاهانه­تر سرمایه را به عقب نشینی وادارد، می­آموزند که قدرتمندتر در مقابل سرمایه بایستند.

کارگران بافق به دیگر پیشروان کارگری آموختند که مبارزه و جنبش کارگری در مناسبات کار مزدی، در خرید و فروش نیروی کار به عنوان کالا گریزناپذیر است. و به واقع تئوری در پراتیک این مبارزات است که خودنمایی می­کند. باید گفت تئوری بدون آن که در پیکار اجتماعی حضور پیدا کند، چیزی جز مباحث مسلکی نخواهد بود. مبارزه­ی اقتصادی سیاسی کارگران بافق چیزی نبود که از احزاب الهام گرفته باشد و نشان داد که مبارزات کارگری به طور ماهوی سیاسی است و تنها پیکار اجتماعی طبقه­ی کارگر است که می­تواند بستر پیدایش و عروج اگاهی طبقاتی درون جنبش کارگری باشد. مبارزه­ی متحدانه پنج هزار کارگر سنگ آهن بافق آموخت که اگر دیگر حلقه­های جنبش کارگری به میدان می­آمدند، زمینه­ساز جنبش سراسری علیه سرمایه و تحمیل مطالبات­مان به سرمایه فراهم می­شد. در همین مقطع، ده­ها کارخانه در حال اعتصاب بودند، اما مبارزات خود را با حمایت از کارگران بافق گره نزدند.

هرچند که مبارزات کارگران بافق توانست بخشی از مطالبات را به صاحبان سرمایه و دولت سرمایه تحمیل کند، اما نباید خوش­بین بود و کار را تمام شده دانست؛ چرا که سرمایه مترصد است که آن چه را که تحت فشار کارگران به ناچار پذیرفته، در زمان مناسب باز پس بگیرد. چنان که زمانی که کارگران زندانی آزاد می­شدند، مدیر خصوصی­سازی اعلام کرد "فروش سهام قطعی است و طبق قانون غیر قابل برگشت می­باشد"، اما چون کارگران واکنش نشان دادند و اعلام کردند که اعتصاب را ادامه خواهند داد، معاون سیاسی استانداری یزد سریعا گفت که ما به کارگران قول داده­ایم و لغو خصوصی­سازی حتما عملی خواهد شد. آن چه که در این موضوع اهمیت دارد، این است که کارگران به تجربه دریافته­اند که خصوصی سازی مقدمه­ی اخراج بخشی از کارگران و به خطر انداختن بیش از پیش امنیت شغلی آن­هاست. با توجه به این مساله، هم­بستگی دیگر کارگران با کارگران سنگ آهن بافق اهمیت بسیار بالایی دارد. اگر تنها بر روی همین خواست محوری این کارگران هم که امنیت شغلی است مکث کنیم، در می­یابیم که این مطالبه، مطالبه­ی عمومی تمام طبقه­ی کارگر ایران از کارگران یدی و فکری، مولد و غیر مولد، است. برای تحقق این خواست باید بخش­های دیگر کارگری هم پا پیش بگذارند. مطالباتی نظیر امنیت شغلی، یا افزایش دست­مزد، یا پرداخت حقوق­های معوقه، مطالبات عام ما کارگران است. به خصوص در شرایط کنونی که سرمایه با تمام دم و دستگاه دولتی و خصوصی­اش کمر همت بسته که بار بحران خودساخته را بر شانه­های کارگران و خانواده­هایشان سرشکن کند، این مطالبات هر روز بیشتر و بیشتر پر رنگ می­شوند و زندگی ما را تهدید می­کنند. در مقابل، ترس از بیکار شدن هم دست و پای ما را برای مبارزه و مقابله بسته است. اما این خواست­ها در بخش­های مختلف کارگری مطرح می­شود و کارگران در مراکز مختلف برای تحقق آن­ها به مبارزه با سرمایه برخاسته­اند. زمان زیادی از مبارزات کارگران چادرملو نمی­گذرد، فردا ممکن است مبارزه برای تحقق همین مطالبات در خراسان شروع شود.

اما فراموش نکنیم که سرمایه هر گاه زمینه را مناسب بداند، در غیاب یک جنبش سراسری علیه سرمایه، برای پس گرفتن مطالباتی که در عقب­نشینی به مبارزات کارگران به آن­ها تن داده بود، هجوم می­برد. تنها حمایت یک­پارچه­ی تمام حلقه­های جنبش کارگری است که می­تواند تحقق یافتن مطالبات روز کارگری را ضمانت کند و در عین حال ملاط پیوند و زمینه­ساز شکل­گیری یک جنبش سراسری علیه تمامیت نظام کار مزدی که ریشه­ی تمام این بی حقوقی­هاست باشد. در این راستا تمام ما کارگران باید به هر طریقی که امکان دارد در جهت هم­بستگی و اتحاد علیه سرمایه، فعالانه در این کارزار به پا خیزیم؛ چرا که مطالبات ما مطالبات یک­سانی است و تنها ابزار ما برای تحمیل آن به سرمایه و دولت سرمایه، نیروی یک­پارچه و متحد ماست.

شهریور ٩٣