با زنان در مکزیک

تجربه­ی اشغال زمین توسط زنان بی خانه در مکزیکوسیتی

 

فریده ثابتی

 

سه شنبه هجدهم اکتبر ٢٠١١، همراه ماریا آتیلانو (Maria Atilano) در مکزیکوسیتی برای ملاقات زنانی می­رویم که با دست خالی به مصاف سرمایه رفتند. با دولت نماینده­ی سرمایه­داران و زمین­داران بزرگ دست به گریبان شدند. آن­ها حق انسانی خود را در داشتن سرپناهی برای زندگی، جایی که در آن بتوانند آرام بگیرند. کودکان خود را بدون ترس صاحبان خانه­های استیجاری که اکنون بیشتر شرکت­های عظیم سرمایه­داری هستند و بیم حملات پلیس و ریختن جُل و پلاس­شان به خیابان، در آغوش بگیرند، به مدرسه بفرستند تا رویای آینده­ای دیگر را در سر بپرورند.

در صف اتوبوس می­ایستیم. هردو دقیقه اتوبوسی در ایستگاه توقف می­کند. از انبوهی جمعیتی که بهم فشرده در آغوش هم­اند، به زحمت یکی پیاده می­شود، گویی باید خیال سوار شدن را از سر بیرون کرد. به هر حال ساعتی منتظر می­شویم و تصمیم می­گیریم به زور خود را به اتوبوس تحمیل کنیم و موفق می­شویم. اما دوستان مرد درقسمت مردانه جا می­مانند. بعد تاکسی ما را از خیابان­های تنگ و سربالایی به منطقه­ای می­رساند که فریاد می­زند فقیرنشین است. جلوی یک میدان­گاهی کوچک پیاده می­شویم که درختی چهارصد ساله زیور آن است و برای خود قرب و مقامی دارد و به پاس سالمندی و پایداری­اش، با تابلویی از شرح زندگی درازش و تاثیرش در مقاومت اهالی، ویژه می­شود.

این جا محل اجتماع هفتگی و یا قرارهای روزانه شده است. زنانی با سرهای برافراشته منتظر ما هستند و با خوش­رویی به استقبال ما می­آیند. پیرترین­شان با موهای سفید بافته و عصایی در دست که افتخار رهبریت جنبش را به عهده داشته است، به ما لبخند می­زند. وی از آن روزگار و کار سترگی که کرده بودند با افتخار صحبت می­کند. زنانی از فقیرترین اقشار کارگری و اکثرا تنها سرپرست خانوار بدون خانه، و سرگردان ازین آلونک به آن خرابه. زنان با هم شور می­کنند؛ راهی جز سلب مالکیت از غاصبین نمی­بینند. عزم خود را جزم می­کنند و عهد می­کنند که تسلیم نشوند، نترسند و استوار تا آخر، پای تصمیم خود بایستند.

منطقه­ای را انتخاب می­کنند که بالای تپه­ای در خارج از محدوده شهر قرار دارد؛ مسکونی نیست و از بالای تپه که جایگاه آن درخت کهن­سال است، بخشی از شهر را در چشم­انداز خود دارد. زنان با هم در یک روز جُل و پلاس­شان را از شهر جمع می­کنند وچون پرندگان سبک­بال با جوجه­هایشان به آن جا کوچ می­کنند (١٩٩٠). هر یک در گوشه­ای مستقر می­شوند. سقف­شان آسمان است.

دولتی که هیچ گاه فقر و گرسنگی و مرگ و میر این انسان­ها، توجه­اش را جلب نکرده بود، برای سرکوب متوجه آن­ها می­شود. پلیس و نیروهای ویژه می­فرستد و به جنگ زنان می­رود. کشمکش و درگیری روزانه ادامه می­یابد. زنان هم ضمن مقاومت با حصیر و چوب و پلاستیک و غیره، کپرها و آلونک­های خود را می­سازند. روزانه با هم برای پیشبرد امور مشورت می­کنند و درخت کهن­سال میعادگاه و مکان شورای زنان است. زنگی را بر بالای تپه می­آویزند و خبر آمدن ماموران شهربانی و نظامی و انتظامی را با به صدا در آوردن آن به اطلاع عموم می­رسانند تا آن­ها را برای مقاومت بسیج کنند.

کمک تعدادی از مردان را می­پذیرند و تصمیم می­گیرند آلونک­ها و کپرها را به خانه­های محکم­تری تبدیل کنند. با دست­های خود شروع به ساختن خانه می­کنند. دولت در مقابل، با احترام به مالکیت خصوصی و برای دفاع از حقوق طبقه­ای که نماینده­ی آن است، کماکان برخواست تخلیه­ی منطقه از زنان و کودکان پافشاری می­کند. از دادن امکاناتی که حق اولیه­ی هر انسان برای زندگی است، یعنی حق داشتن آب و برق، حق دسترسی به دکتر و دارو و حق کودکان برای داشتن مدرسه، طفره می­رود و خودداری می­کند. در مقابل امتناع دولت، مردم فقیر مناطق مجاور به کمک می­آیند و با آغوش باز کودکان را به مدارس منطقه­ی خود دعوت می­کنند و آموزگاران نیز با آن­ها هم­گام می­شوند. گروه­های فعال زنان، کارگران و گروه­های سیاسی به کمک می­شتابند. پزشکان و کادر بهداشتی فعال در جنبش سیاسی اجتماعی، یک روز کارشان را به مداوای آن­ها اختصاص می­دهند. از میان آنان زنانی را برای آموزش بهداشت انتخاب می­کنند تا با دیدن دوره­ی آموزشی، مراقبت­های بهداشتی منطقه را عهده­دار شوند. رانندگان اتوبوس مناطق مجاور تصمیم می­گیرند چند ایستگاه دیگر به خط خود اضافه کنند و این منطقه را هم تحت پوشش قرار دهند. در مقابل مقاومت زنان در حفظ دستاورد خود و حمایت­ها و کمک­های مردم کارگر و زحمت­کش مناطق مجاور و سایر نیروهای سیاسی، دولت سرمایه تدریجا مجبور به عقب نشینی و پذیرفتن واقعیت موجود می­شود؛ زیرا وقتی حرکتی با حمایت عمومی مواجه می­شود، کاری از دست دولت و سرمایه­داران بر نمی­آید و این چیزی است که باید مورد توجه جنبش کارگری و سایر جنبش­های اجتماعی قرار گیرد. اکنون آن­ها خانه­های خود را ساخته­اند. خانه­هایی که می­شود از لای درز بین بلوک­ها درون خانه­ها را دید و فقری را مشاهده کرد که باور نکردنی است. اما با وجود این فقر، زنان با قامت کشیده به خود و کاری که کرده­اند افتخار می­کنند.

زنان نیاز کودکان به بازی و داشتن مکانی مناسب برای آن را در اولویت قرار می­دهند و زمین ورزش برای جوانان و پارک بازی برای کودکان با ابزار ساده می­سازند. با قرار دادن منابع آب بربالای سقف خانه­ها و خرید آب از تانکرهای آب، مساله­ی بی آبی را تا حدودی حل می­کنند. اکنون منطقه دارای مدرسه است. دارای پارکی زیبا و با منبع آب بزرگی برای مواقع اضطراری است. برق دارد و یک منطقه­ی شهر محسوب می­شود. نام آنColonia Diamante ، منطقه­ی الماس، است و به خاطر کار سترگ این زنان چون الماس در مجموعه­ی جنبش اجتماعی می­درخشد. و زنان در کنار مردانی که افتخار می­کنند که در این جنبش اجازه­ی مشارکت یافتند، به خود می­بالند و معتقدند می­شود مبارزه و مقاومت کرد و با سلب مالکیت از غاصبان، حق خود را از آن­ها گرفت. این، اعتقادی اساسی و درست است. سرمایه­داری با مناسبات غالب خود، حتا حق فکرکردن را از توده­های کارگر غصب می­کند و فکر و ایدئولوژی خود را به آن­ها غالب می­کند. حاصل کار آن­ها را غصب می­کند، ساعت­ها آن­ها را به بیگاری می­کشد و نام حاصل آن را ارزش افزوده می­گذارد و سود خود می­داند. با پرداخت بخش بسیار کوچکی از حاصل کارشان زیر نام دست­مزد به آن­ها، حق یک زندگی راحت، حق دست­یابی کودکانشان به آموزش مناسب و یافتن جایگاه مناسب اجتماعی را از آن­ها سلب می­کند.

دولت سرمایه، بانک­ها و بنگاه­های مالی با دادن اعتبارات نجومی از قبل ارزش­های اضافی حاصل از استثمار کارگران و هم­چنین پس­اندازهای ناچیز میلیون­ها انسان کارگر به سرمایه­داران، راهشان را در غصب زمین­ها هموار می­کنند تا متعاقب آن، حق داشتن سرپناه را به حق اجاره کردن خانه از آن­ها تبدیل کنند. تنها راهی که برای رهایی از این وضعیت اسف­بار باقی می­ماند، بازپس گرفتن این حقوق غصب شده است؛ سلب مالکیت از غاصبان است؛ کندن گور سرمایه­داری است. برای این هدف باید حرکت کرد؛ باید مبارزه کرد؛ باید مقاومت کرد. و کار این زنان گامی در این راه بود.

بیایید گام­های بعدی را برداریم. بیایید برعلیه سرمایه و مناسبات آن، شورایی و سراسری متشکل شویم.

نوامبر ٢٠١١