برگی از تاریخ جنبش کارگری در جهان
سازمان کمونیستی کارگران
پیش نویس اعلامیه و پیکره مقدمه انترناسیونال کمونیست کارگری*
ج. میاسنیکف (G. Miasnikov)
در حینی که جنبش پرولتاریایی بین المللی شده است، توسعه نیروهای تولیدی، که حمایت قانونی ازطرف بورژوازی دارد، همه اقتصاد ملی را به بخشی از اقتصاد جهانی تبدیل کرده است. وظایف جنبش ملی همان وظایف جنبش بین المللی است و متقابلا وظایف جنبش بین المللی پرولتری همان وظایف جنبش ملی است.
دو بین الملل رقیب، یعنی بین الملل دوم و سوم با گروه بندی میلیونها پرولتاریا با هم، ادعای نمایندگی طبقه کارگر کُل جهان را دارند. از نظر ماهیت کُلی، بین الملل دوم - با توجه به تئوری و اعمالش- یک بین الملل کارگری نیست، بلکه یک بین الملل ضد کارگری، ضد پرولتاریایی است. به دور از رسیدن به غلبه انقلابی بر بورژوازی و پیروزی سلطه یرولتاریا، تلاشهای کلیشهای بین الملل دوم درباره سوسیالیسم و مبارزه، جهت وفق دادن پرولتاریا با رژیم استثمار، با تبدیل سوسیالیسم به نوعی از بهشت مسیحی، به طور غیرقابل توصیفی سعی در خفه کردن شورش انقلابی و خاموش نشدنی پرولتاریا علیه سیستم بردگی مزدی دارد.
هدف گزاف گوییهای سوسیالیستی، ایجاد این باور در پرولتاریاست که انترناسیونال دوم با رژیم استثمار مخالف است و در عین حال به ظاهر برای اصلاحات کوچک، برای یک سرمایهداری قابل تحملتر مبارزه می کند. این امر تجانس اعمال و حرفهایش را ثابت می کند. از راه این اصلاحات، می خواهد وحشیگری سرمایهداری را در استثمار کمتر سازد تا در نتیجه با بی شرمی کمتر، بیشتر دوام بیاورد. اما اگر علی رغم همه کوششهای انترناسیونال دوم، پرولتاریا بکوشد یوغ بردگی را پاره کند و به خود در رفتن به راه انقلاب تعهد دهد، احزاب انترناسیونال دوم، که تمام وقت سیاستهای گزافه گویی سوسیالیستی و مبارزات رفرمیستیشان را دنبال می کنند، می خواهند برای حفظ پرولتاریا در جایگاه خود، به استدلال قاطعتری - یعنی سرکوب با زور- متوسل شوند.
هیچ کشور بورژوایی وجود ندارد که نمایندگانش در انترناسیونال دوم، به عنوان نگهبان هوشیار رژیم استثماری، ناظرین، گارد نگهبان و مربیان پرولتاریا، رسما در خدمت دولت بورژوایی نباشند. اعدام کنندهها و قصابهای بورژوایی بدون تردید با انتقام خونین علیه پرولتاریا توسط نوسکه سوسیالیست جلاد قصاب، از گالیفتس [ژنرال فرانسوی که در سال 1870 در جنگ بین فرانسه و آلمان، موقع عقب نشینی، دستور کشتار مردم شهر سدان را داد] پا فراتر گذاشتهاند. گرچه درباره این مورد آخری زیاد گفته شده، اما هنوز بین الملل دوم حرف آخرش را نزده است. با وجود گُسستها و جداییها، همه کشورها، کار پشتیبانی درخشانشان را در هدف آشکارشان برای شکستن همه رکوردها ادامه می دهند، که ثمرات آن اکنون آشکارشده است.(1)
نقش بین الملل دوم در دفاع از سرمایه آن قدر مهم هست که می توان بدون ترس از اشتباه بیان کرد، که بورژوازی را نجات داده و به حفاظت از آن در برابر حملات پرولتاریا ادامه می دهد. انحلال بین الملل دوم، راه به انقلاب را برای پرولتاریای پیروزمند باز می کند. سقوط بین الملل دوم نشانه سقوط سلطه بورژوازی و پیروزی انقلاب است.
بین الملل سوم، در بحبوبه سخت جنگ و انقلاب متولد شد، در دستهایش همه موارد مورد نیاز برای رهبری پرولتاریا را داشت، اما از زمانی که خودش را به سرنوشت انقلاب نوامبر روسیه گره زد، به بین الملل بوروکراسی تبدیل شد، که آرمانها و شیوههای مخصوص آن را به سرعت در پیش گرفت. علیه بورژوازی و علیه انترناسیونال دوم جنگید، نه به خاطر دولت کارگری، بلکه برای دولت سرمایهداری، برای یک دولت و یک نقش بوروکراتیک با یک سیستم اداری تک حزبی. برای غلبه بر بورژوازی به منظور جایگزین کردن آن، نه با پرولتاریای سازمان یافته به عنوان طبقه، بلکه با بوروکراسی کوشید. می بایست در امر تولید (نقش اقتصادی) و در دولت (نفش سیاسی) مسلط شد. می خواست به لطف یک حزب تنها، متشکل از همه فونکسیونرهای آن به انقلاب برسد و در نتیجه تبدیل شد به حاکمیت قادر مطلق. با خشونت هر گرایش کارگری را که خود را در مقابل طبقه حاکم جلو می آورد، خفه می کند. پرولتاریا، دهقانان و روشنفکران را از حداقل حقوقشان و آزادیهای قانونی در شکلی که کشورهای بورژوایی به آنها می دهد: یعنی آزادی سازمان، آزادی مطبوعات، بیان، اجتماع و غیره محروم می کند و سلطهاش را به پای سلطه پرولتاریا می گذارد.
بحران شدید کمونیست بین الملل و ظهور چند سازمانی که از آن بیرون زدند، شاهدیاند نه بر بحران مارکسیسم و کمونیسم، بلکه بر بحران بوروکراسی اجتماعی. و این حقیقت بر نیاز روزافزون تودههای پرولتاریا به سازمان سیاسی پرولتریای که متعلق به خودشان باشد، سازمانی که زیر پرچم کارگران انقلابی از مبارزه برای منافع خاص طبقه کارگر برای دولت کارگری راه بپیماید، دلالت دارد.
احزاب کمونیست کارگری و سازمانهایی با تمایل شفاف به اتحاد بین المللی به وجود آمدهاند و در کشورهای مختلف به رشد ادامه می دهند. گروه کارگری اتحاد جماهیر شوروی، لزوم جدایی از سازمان کمونیست بین الملل را فهمید و از یک فراکسیون ساده حزب کمونیست بلشویکی روسی، خود را به یک حزب مستقل، حزب کمونیست کارگری، تغییر داد. به این ترتیب، خود را به سمت یافتن بین الملل کمونیست کارگری برگرداند. اما بین الملل کمونیست کارگری در صورت عدم ارائه "گذرنامه"، اجازه اقامت و گواهی سیاسی تولد - به شکل برنامه و تاکتیک با هم- نمی توانست زاده شود واز ارتکاب کشتار بی گناهان توسط یک انترناسیونال دیگر جلوگیری کند. تنها بدین گونه است که [بین الملل کمونیست کارگری] توانست برای بازی کردن یک نقش بزرگ تاریخی در مبارزات آینده پرولتاریا علیه دنیای استثمار فراخوانده شود.
چرا انترناسیونال کمونیست کارگری به جنب و جوش افتاده است؟ چگونه باید مبارزه کند؟ تنها ایدههای پاسخ دهنده به این سئوالات در شکلی معین، وجود انترناسیونال کمونیست کارگری را توجیه می کند. ما باید به طور شفاف به مساله پاسخ دهیم، نه این که به کلیشهای درباره دولت کارگری، دیکتاتوری پرولتاریا و دموکراسی کارگری، حک شده توسط بوروکراسی اتحاد جماهیر شوروی یا کلیشههایی درباره سوسیالیسم و مبارزه از این وجه که انترناسیونال دوم متهم به ریاکاری است، توافق کنیم. به دنبال تصمیمات بدنه حکومت و به خاطر برآورد نیازهای مبرم پرولتاریا، نمایندگی خارجی تدارکاتی دفتر مرکزی سازمان برای توجه رفقا پیش نویسی برای پلاتفرم انترناسیونال کارگری کمونیست را پیشنهاد می کند.
گرچه ما باید تشخیص دهیم که ما نه منزه بودن پاپ رومن را داریم و نه آن چه را که پولیت بوروی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویک) دارد و نه حتی بدنامی اپوزیسیون تحت رهبری تروتسکی را داریم. ما به درون رازهای دانش مطلقی نفوذ نکردهایم، که به ما اجازه دهد معجونی از حقیقت مطلق برای استفاده پرولتاریای بدون پیشینه خاص آماده سازیم. بنابراین ما عقیده داریم که از جنایت خیانتی عظیم (ممنوع شده با ماده 58 از کُد مجازاتی حزب "خیلی سوسیالیست" ما به منظور سرکوب کردن پشتیبانی(2) تعدادی اندک افراد پُر دل و جرات، که خود آنها و ایدههای به شدت خطرناکشان را محکوم ساختند) دور باشیم. انتقادگریها، از جمله سازمان دادن یک چیز در حال ظهور از یک گروه، یک فراکسیون، یا یک حزب، وظیفه هر انقلابیای و هر مارکسیستی هست. اگر پیش نویس ما برای پلاتفرم بین الملل کمونیست بتواند پیروزمندانه بی رحمانهترین انتقاد انقلابی، انتقادهای اغلب بی ریشه عبور کند. فقط در آن صورت می تواند با تست تاریخی نقد واقعیتها، نقد خود زندگی مواجه شود. با دعوت از همه تفکرات پرولتاریا برای نقد پیش نویس، دوست داریم به آنها بگوییم که همیشه حاضریم دوستی را با دوستی پاسخ دهیم. با گذشتن از تست نقد، به شرط ادیت پایانی، پیش نویس پلاتفرم بین الملل کمونیست برای ارزیابی نقد واقعی از خود زندگی منتشر خواهد شد.
اصول نظری این "پیش نویس" در کتابم: نقد روشن از تئوری و عمل حزب کمونیست روسیه (بلشویک) و دولت در اتحاد جماهیر شوروی آمده است. اما اگر کافی به نظر نیاید، ما آماده تهیه مدارک بیشتری هستیم، که اساس مارکسیستی و فلسفی این "پیش نویس" را ارائه کند. اما در کنار این کار تئوریکی از شرح پلاتفرم قطعی انترناسیونال کمونیست کارگری، کوششی مقدماتی سازمانی را شروع خواهیم کرد، که متضمن ضرورت تاسیس دفتر بین الملل کمونیست کارگری است، که در بردارنده احزاب و گروهای کارگری کمونیست، حامیان سازمان بین الملل کمونیست کارگری و پایبند به همه بُنیانهای پیش نویس باشد. دفتر باید به همه پیشنهاد دهد که در بزرگترین مطالعه پیش نویس و درجزء اصلی هیات موسس آن مشارکت و همکاری کنند.
"
رهایی کارگران کار خود کارگران است! کارگران جهان متحد شوید!"
* * *
پیش نویس پلاتفرم بین الملل کارگران کمونیست
ج. میاسنیکف، کنستانتینوپل
دورهای که ما الان در آن زندگی می کنیم، دورهای از جنگهای امپریالیستی و انقلابات کارگری است. همه کوششهای گروهها و احزاب کارگری باید به سازمان یابی نیروهای پرولتاریایی به منظور مبارزه قطعی نهایی با جهان استثمار، خشونت و جنگهای بین المللی و داخلی تداوم بدهند.
"پرولتاریا، تحتانیترین قشر جامعه فعلی ما، نمی تواند به پا خیزد، نمی تواند خودش را بالا بکشد، بدون این که کُل روبنای لایههایی که جامعه رسمی را شکل می دهند، منفجر شود."
اگر بردگان زمان قدیم فقط می توانستند از طریق تفوق در جنگ داخلی، از طریق انقلاب علیه اشرافیت قدیم پیروز شوند؛ اگر دهقانان فئودالی علیه اربابانشان شورش کردند، اگر بورژوازی در مبارزه انقلابی، در جنگهای تسخیرناپذیر داخلی برنده قدرت شد، پرولتاریا که رادیکالتر از طبقات قبلی از مناسبات مالکیت قدیم گُسسته، تنها از طریق جنگ داخلی و انقلابی بسیار بی باکتر از هر چه که تاریخ تا قبل از آن دیده است، قادر خواهد بود رهاییاش را به دست آورد.
"همه جنبشهای تاریخی قبلی، جنبشهای اقلیتها، یا در رابطه با منافع اقلیتها، بودند. جنبش پرولتاریا، جنبش خودآگاه مستقل اکثریتی عظیم؛ در رابطه با منافع اکثریتی عظیم است."؛ "گام اول در انقلاب توسط طبقه کارگر، صعود پرولتاریا به موقعیت طبقه حاکم برای پیروزی در جنگ دموکراسی است."(3)
بخش یک
1- پرولتاریای سازمان یافته به عنوان طبقه از طریق نمایندگان منتخب گروههای دور هم جمع شده در یک کشور (یا چند کشور متحد شده)؛ یعنی این شوراها در راس دولت و تولید مصادره شده، در جایگاه بورژوازی ساقط شده قرار می گیرند.
2- تعاونی(4)، یک سازمان انقلابی؛ دومین سازمان پرولتاریا که در طی دوره انقلاب، یک سازمان تودهای آزاد شده از همه تعصبات فرصت طلبانه بورژوایی می شود، توسط پرولتاریا در راس توزیع مجدد و دستگاه توزیع کننده بورژوایی قرار می گیرد.
اتحادیهها، که فعلا اقلیت کوچکی از پرولتاریا را در شمول خود دارند، در طی دوران انقلاب به یک سازمان گسترش یابنده وسیع تودهای تبدیل خواهند شد و اصول سخت گیرانهای را که چنین سازمانهایی بر اساس گروههای حرفهای تاسیس شده بودند، خواهند شکست. و با اصول اتحادیههای تولیدی در برگیرنده کُل پرولتاریا، اتحادیههایی که مدیریت دولت، کنترل فعالیت شوراها و تعاونی را به عهده می گیرند، جانشین آنها خواهند شد.
3- خلع ید خرده بورژوازی از سلطه تولید و توزیع مجدد شرط مطلق موفقیت انقلاب پرولتری نیست، برعکس انقلاب پرولتری شرط مطلق انحلال تولید و مالکیت خرده بورژوازی است. و این تنها با توسعه اقتصاد اشتراکی و در مسیر این مبارزه با مالکیت خصوصی است که خرده بورژازی تدریجا زوال خواهد یافت. و در سراسر دوره انتقال از سرمایهداری به کمونیسم به ناچار سازمانهای خرده بورژوایی شوراهای روستایی دهقانی، نمایندگان شوراهای شهری وجود خواهد داشت (با الگوبرداری از اتحادیههای موجود در اتحاد شوروی) که فورا به دولتهای خودمختار محلی و سازمانهای دولتی تبدیل خواهند شد که در اداره کشور با نمایندگان شوراهای کارگری کارخانهها همکاری خواهند کرد. پیروزی تولید شورایی و توزیع مجدد توسط تعاونیها به پژمرده شدن خرده بورژوازی منجر خواهد شد و نتیجتا به دنبالش سازمان¬هایش و کُل جامعه به موسسات تولید کنندگان آزاد تبدیل خواهند شد.
4- کشاورزی بخشی از اقتصاد ملی است، که در آن تاکنون نسبت به سایر زمینهها پیشرفت کمی در زمینه تولید مکانیکی مشاهده شده است؛ دارایی و تولید خرده بورژوازی بخشا در کشاورزی دارای نفوذ هستند، بنابراین یک برنامه دقیق کشاورزی برای ایجاد ارتباطات خوب پرولتاریا با دهقانان برای ما مناسب است:
آ. زمین، منابع زیرزمینی و جنگلها به دولت تعلق خواهد داشت.
ب. کُل زمین استثمارگران بزرگ کشاورزی توسط پرولتاریا با کمک ماشینهای پیچیده کشاورزی کشت می شود و محصول مستقیما به دولت برگشت داده خواهد شد، و توسط شوراهای نمایندگان کارگران (کشاورزی) این بهره برداریها، اداره می شود.
ج. همه زمینهای دیگر به دهقانان داده می شود و توسط نمایندگان شوراهای دهقانان بر اساس اصول استفاده از زمین از طریق کار اداره می شود.
د. حداکثر آزادی در رابطه با تولید و مصرف برای دهقانان تضمین خواهد شد.
ه. بیشترین آزادی برای همه گروههای مربوط به کشاورزی تضمین خواهد شد: یعنی یاری برای کشت مزارع، تاسیسات برای استفاده عمومی از ماشینها، کمونهای اشتراکی و اعتبار تعاونیها برای همه خریداران و فروشندگان.
6- از همه بانکها توسط دولت سلب مالکیت خواهد شد. کمیته اجرایی جمهوری شوراها، شوراهای اداری برای مدیریت و اداره بانکها را معرفی می کند و همه عملیات بانکی توسط یک بانک دولتی واحد با بخشهای صنعتی و تعاونیاش مدیریت می شوند.
7- همه خانههای شهرها و روستاها که منبع سود و استثمار هستند، مصادره خواهند شد و در اختیار هیات حاکمه محلی قرار خواهند گرفت. در هر یک از آنها یک کمیته خانه توسط مستاجران آنها انتخاب خواهد شد، که قبل از کمیته اجرایی (شهر یا منطقه) مسئول کُل ساختمان خواهد بود. همه فضاهای مسکونی بر مبنای هنجارهای تعیین شده توسط هیات حاکمه اداره خواهند شد. بورژوازی به طور دسته جمعی از کاخهای خود به اتاق زیرشیروانی و زیرزمین آنها منتقل می شود، در حالی که ساکنان جدید این مکانها در محل آنها مستقر می شوند. همه ساختمانهایی که ممکن است کارکرد عمومی داشته باشد (کلوبهای اجتماعات، کمیته های حزب، و غیره) در اختیار سازمانهای کارگری قرار خواهند گرفت.
8- در طی دوران انتقال از سرمایهداری به کمونیسم، سیاست اقتصادی دولت کارگری ناچارا یکی از گردش آزاد کالایی باقی مانده از سیستم پولی است. این سیاست باعث ایجاد کشمکش بین تولید شورایی شده و توزیع مجدد توسط تعاونیها در یک طرف و بقایای جهان کهنه، یعنی تولید و توزیع خرده بورژوای، در طرف دیگر خواهد شد. تنها کم کمک با توسعه اساس تکنیکی اقتصاد اشتراکی، تولید و توزیع خرده بورژوایی به تدریج از همه محدوده تولید و توزیع کنار زده می شود و اشکال سوسیالیستی اقتصاد به جایش می نشیند. به عنوان یک مزیت، تاثیر و برتری تولید و توزیع توسط تعاونیها در عمل روزانه ظاهر می شود. این امر به محو سیستم پولی و بازار منجر خواهد شد. همه برای هر نفر و هر نفر برای همه [همه برای یکی، یکی برای همه] کار خواهند کرد. کار تولیدی دیگر التزامی برای اعمال نفوذ یک طبقه معین نخواهد بود، بلکه برای نیاز طبیعی بشر است. در مسیر این تکامل، تفاوت بین کار بدنی و فکری تحلیل خواهد رفت. همچنین تفاوت بین شهر و روستا تقلیل خواهد یافت.
9- در طی جریان صعود پیروزمندانه اقتصاد اجتماعی، کارکردهای دولت یکی بعد از دیگری ناپدید و به شورایی یعنی پروسههای تعاونی تولید، توزیع و تنظیم، تبدیل خواهد شد. جهان مالکیت خصوصی، نفرت، حسادت، شرارت، امیال و جنگها، دیگر وجود نخواهد داشت. و این با خود همه تولیدات زندگی مالکیت خصوصی را: یعنی سرقت، کُلاه برداری، غارت، مبارزه طبقاتی - سیاسی، و همراه با آنها، زندانها، دادگاهها، جلادها، پلیس، حقوقدانان و قاضیان، ارتش، یعنی چیزی که از آدم کُشی شغل و وظیفه می سازد، و همه صنایعی را که دستگاه انهدام و تباهی تولید می کنند، به گور خواهد برد. و بر فراز زمین، پرچم حمایت از کار و فعالیت آزاد ابداعی به پرواز در خواهد آمد. از طریق این پیشرفت، احزاب سیاسی تدریجا بی اثر و به احزاب تکنیکی تبدیل خواهند شد. رقابتها در امر واقعیت دادن به تحقق پروسههای تولید، توزیع و تنظیم به نحو فزایندهای کامل خواهد شد.
10- دولت کارگری نمی تواند با یک حزب تنها سیستم اداری را برقرار کند، قدرت نامحدود یک حزب تنها به معنی محروم کردن کُل جمعیت از حقوق و آزادی سازمان و احزاب، بیان، مطبوعات، اجتماعات و غیره است. در مقابل، تنها دولت کارگری بهره بردن از این حقوق و این آزادیها را برای شوراها، تعاونیها و اتحادیهها، نه فقط در مفهوم قضایی و شکل خاصاش، آن گونه که در دولتهای بورژوایی (مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و غیره) بود، بلکه به طور موثرو واقعی تضمین می کند. ماشینهای چاپ و کاغذ، وسایل حمل و نقل، ارتباطات، و مراکز برای کمیته ها و اجتماعات را در اختیار کارگران و سازمانشان قرار می دهد که بدون اینها، حقوق قانونی بی معنی و یک توهم است. برای اولین بار در تاریخ مکتوب، دقیقا دولت کارگری است که به کارگران آزادیها و حقوق از نوعی را خواهد داد که جهان هرگز قبل از آن ندیده است. تنها چنین نوعی از سازمان به عنوان دولت است، که منافع واقعی همه کارگران را تامین می کند و آنها را از یوغ جسمی و روانی رها می سازد. و تنها برای یک چنین دولتی است، که تودههای کارگر مبارزهای دردناک و پُر از قربانی را تعهد خواهند کرد.
11- تحت لوای دولت کارگری، حقوق ملل برای تعین سرنوشت و اعلام استقلال می تواند واقعیت یابد. این تنها دولتی است، که قادر است این تعبیر را به عنوان نتیجهاش دنبال کند. تنها دولت کارگری است، که هیچ مانعی در مقابل خودمختاری و استقلال ملل ایجاد نمی کند. شکل اداریاش توسط چندین حزب به هر یک از این گروههای ملی برای عدم افراط در آزادی مطلق تبلیغات به نفع جدا شدن، حق و امکان تبلیغات سیاسی آزاد جهت استقلال را می دهد، چیزی که اتحادیه جمهوریهای سوسیالیست را به طور شگفت آوری قدرتمند، به هم پیوسته و تجزیه ناپذیر می سازد، به همان شیوهای که ارتش داوطلب از یک ارتش سربازی اجباری قویتر است.
12- قدرت دولت بر مبنای اصول سانترالیسم دموکراسی کارگری است. بسته به این که چه گروههایی به هم دیگر وابستهاند، و بسته به درجه اهمیتشان (ناحیه به اداره، اداره به استان، استان به مرکز، مرکز به جمهوری در مرکز اتحادیه). اصول هماهنگی بُنیان ترکیب هر یک از این ارگانهاست: یک کمیته اجرایی با یک اداره و بخشهای ضروری همراهی می شود، اما نه با چیزی مثل یک شورای وزیران یا یک شورای بوروکراتیک تزیینی بورژوایی کمیسیاریای مردمی. بدین گونه، ارگان قدرت از نواحی به مرکز است. کمیته های اجرایی توسط مجالس شوراها (کمیتههای اجرایی شهری توسط شوراهای شهری) انتخاب می شوند. در همه سطوح انتخابات بسیار دقیق انجام می گیرد.
13- طبقه کارگر در پی انتقام گرفتن از استثمار کنندههایش یا کشتن آنها نیست. در پی از بین بردن امکان علمی استثمار و سرکوب، و امکان تغییر کار انسانهای بیشمار به نفع دارایی یک شمار کوچک است. و دولت کارگری می خواهد به این نتیجه از طریق سلب مالکیت کامل بورژوایی دست یابد. اما حتی کوچکترین کوشش برای بازسازی سرکوب و استثمار را درهم خواهد شکست. همه استثمارگران قدیمی و خدمتکاران مخلصشان، کسانی که تظاهر می کنند که به تسلیم صلح آمیز به دولت کارگری تمایل دارند، می توانند به حمایت توسط قوانین مدنی اعتماد کنند. به همین دلیل، عدالت در دولت کارگری به صورت علنی تحقق خواهد یافت و برای هر فرد متهم به جنایت، امکان استفاده از همه ابزارهای مجاز برای دفاع را تضمین خواهد کرد. سیستم قضا در دولت کارگری، هر کوشش واقعی برای بازگرداندن رژیم سرکوب را با استفاده از نیروی مسلح مجازات خواهد کرد و انتشار بحثهای قانونی و اداری سیستم دولت کارگری با احزاب متعدد، از ابزارسازی این بحثها به عنوان انتقام سیاسی توسط این یا آن گروه یا حزب سیاسی جلوگیری خواهد کرد. مجازاتهای فراقضایی تنها در نواحیای اجازه می یابد، که در آن شورش استثمارگران یا جنگ داخلی جریان دارد و می تواند تنها برای استثمارگران به کار گرفته شود.
14- مذهب مساله خصوصی افراد است. گرچه نظر به نقش تاریخی همه مذاهب به عنوان نیروهایی برای محافظه کاری، کنترل کنندگی و محافظت از ایدئولوژی طبقه استثمارکننده و تطهیر هر نوعی از شکنجه به کار گرفته شده توسط طبقه مسلط، برای نگهداشتن کارگران تحت فشار در ترس از آنها، برابر دانستن قدرت استثمارگران از همه نوعش با قدرت الهی (همه قدرت از خدا می آید، خودت را به قدرت حاملان اقتدار تسلیم کن)، و هر شورش و مبارزه علیه استثمارگران و دولت آنها را کار شیطان و قابل مجازات جهنم در زندگی آن دنیا ، و انواع شکنجه موجود در جهان - همه احزاب سیاسی طبقه کارگر باید یک مبارزه سیاسی بسیار فعال را علیه افیون مذهب هدایت کنند. دولت کارگری باید امکان عظیمی از تبلیغات آتییستی را برای گروهها و احزاب امکان پذیر سازد، بدون این که متوسل به فشار علیه کسی شود. به یاد داشته باشیم که خشونت، تهیج و تبلیغ آتییستی را به جای تقویت کردن، تضعیف می کند. بنابراین، دولت کارگری آزادی تبلیغات مذهبی و همچنین تبلیغات آتییستی را اعلام خواهد کرد. هر چند همزمان، دولت کارگری برتری یک مذهب یا مذهبی دیگر را اجازه نخواهد داد و تنها از علم طرفداری خواهد کرد و به نفوذ آن در توده های مردم کمک خواهد کرد. از این رو، مدارس باید پرورشگاه علم شوند، نه منبر مسایل کلیسایی؛ آموزش مذهب باید به طور مطلق ممنوع شود. همه مراکز مربوط به عبادت، دارایی دولت اعلام می شود و می توان آن را پس از یک قرارداد مبنی بر وظیفه تولید سیاههای از اشیا ارزشمندی که در عبادت گاهها وجود دارد، اجاره داد. مدهب همراه با طبقات و دولت از بین خواهد رفت.
بخش دو: مناسبات با اتحاد جماهیر شوروی
1- انقلاب نوامبر یک انقلاب پرولتری بود و دلایل آن عبارتاند از: به لطف آن، ارتقا پرولتاریا به درجه طبقه مسلط، پیروزی دموکراسی، ارائه سازمانش- یعنی شوراهای نمایندگان کارگران- دادن مدیریت تولید و دولت به تعاونیهایی که توزیع مجدد می کنند و اتحادیههایی که بارزسی می کنند. تحت تاثیر پرولتاریای انقلابی، سازمان نمایندگان شوراهای روستایی دهقانان، شوراهای نمایندگان سربازان و شوراهای شهری شکل گرفتند. هژمونی پرولتاریایی تا آن جا گسترش یافت، که پرولتاریا کم کم اشکال سازمانش را در شوراها بین میلیونها دهقان، بین خرده بورژوازی شهری و در ارتش القاء کرد. سرنوشت انقلاب بدین گونه رقم خورد: این بورژوازی بزرگ نیست که خرده بورژوازی را با القای اشکال پارلمانتاریستی سازمانش از سلطه، اغوا می کند، بلکه پرولتاریاست. و این سازمانهای خرده بورژوایی به شوراهای نمایندگان کارگران می پیوندند و به سازمانهای دولتی تبدیل می شوند.
2- به سلب مالکیت از چاپ خانهها، کارخانههای کاغذسازی، وسایل حمل و نقل و ارتباطات، خانهها و کلوپها، با تغییر آزادی قانونی در فرم دولت بورژوایی به آزادی، از طریق قرار گرفتن این وسایل و مواد در اختیار کارگران و سازمانهاشان اجازه داده می شود. و حتی در دورانهای خیلی سخت تحت شرایط جنگ داخلی، کارگران آزادی سازمانهای احزاب، گروهها، بیان، مطبوعات، اجتماعات و غیره را از دست ندادند، و تنها شرط مطرح شده توسط پرولتاریا و تودههایی که آنها را دنبال می کنند نسبت به وجود قانونی احزاب، چشم پوشی از مبارزه مسلحانه علیه قدرت شوراها بود. این وضعیت تا سال 1920 برقرار بود.
3- از روزهای اول نوامبر، بورژوازی جهانی که از طنین پژواک تندر انقلاب نوامبر اعلام خطر کرد، نفرتی خاموش نشدنی را علیه پرولتاریای روسیه که جرات کرده بود بر استثمارگران غلبه کند و زندگی خودش را بدون آنها سازمان دهد، به حرکت در آورد. هراس از از دست دادن برتری و نفرتی خشم آگین از انقلاب نوامبر، بورژوازی جهانی را متحد ساخت. شبکه سیم خاردار برپا شده در بین کشورهای مختلف شتابان دریده شد، پیمان ورسای به سرعت بسته شد، بخشی از نیروهای ارتشی استخدام شد ه برای خواباندن جنبش پرولتری برای جنگ و برای انقلاب روسیه [در داخل این کشورها] ایجاد شد؛ در حینی که اکثریت ارتش را علیه پرولتاریای روسیه روانه کردند. و برای سه سال مداوم و وحشتناک، گروهانهای بیشمار سرمایه در سراسر کشور پهناور می گشتند و منهدم می کردند هر کسی را که سر راهشان بود... بالاخره آنها از کشور بیرون رانده شدند. پیروزی! اما این پیروزی برای پرولتاریای روسیه گران تمام شد. آنها هزینهاش را با برتریشان پرداختند. این [امر] دستاوردهای نوامبر را واژگون کرده بود.
4- بعد از این سه سال جنگ بی رحمانه و فوق العاده ستم گرایانه غیرعادی، پرولتاریای نسبتا ضعیف این کشور با اقتصاد عقب ماندهاش، به یک مشت از کارگران از پا درآمده، گرسنگی کشیده و تا حد مرگ یخ زده، تنزل یافته بود. صنعت، یعنی بنیاد پرولتاریا، ویران شده بود یا به خاطر نبود موادخام، سوخت و تدارکات از کار افتاده بود. دهقانان، زمین دریافت کرده را تقسیم کرده و تقویت شده بودند. پرولتاریای کشاورزی ناپدید و راه برای خرده بورژوازی گشوده شده بود. این سه سال از جنگ داخلی، با تاثیرات تخریبیاش بر صنعت، همان عقبگرد اقتصاد به اقتصاد بدوی خرده بورژوایی روستایی را داشت...
یورش بورژوازی جهانی علیه پرولتاریای روسیه، تعادل در روابط بین نیروهای طبقاتی را تغییر جهت داده، آن را از سمت پرولتاریا به سمت خرده بورژوازی منتقل کرده بود. این است آن چیزی که این کودتای خرده بورژوازی را تولید کرد. تصمیم کنگره نینس حزب کمونیست روسیه (بلشویک)، تعدادی از شوراهای نمایندگان کارگران را که هنوز وجود داشتند، منحل کرد. پرولتاریا از جایگاه طبقه مسلط تنزل رتبه یافت؛ شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان، بُنیان انقلاب نوامبر "هسته مرکزی دولت کارگری" (در برنامه حزب کمونیست کارگری (بلشویک)، منحل شده و با بوروکراسی جایگزین شده بودند، اتحادیهها از کار کنترل کنار گذاشته شدند، از آن نقطه به وسیله بوروکراسی به عنوان "مفتش کارگران و دهقانان" سازمان داده شدند. در حالی اتحادیهها "مدرسه کمونیسم" نامیده شده بودند، که [با عنوان بالا] تریبون بوروکراسی هستند.
تعاونی به ضمیمه رقت انگیز مالی دولت تنزل داده شد، حق پرولتاریا و همه کارگران به خود سامان دهی در احزاب، به بیان، به مطبوعات، کاملا لغو شد. در حالی که تئوری جدیدی مطرح شد [که می گفت]: دیکتاتوری طبقه (پرولتاریا) دیکتاتوری حزب است، سیستم یک حزبی دولت سوسیال بورکراتیک به دولت کارگری، و به دیکتارتوری پرولتاریا تعبیر شد. آنهایی که این تعابیر را به چالش کشیدند، با عقوبتی سخت مواجه شدند! اکنون این انکارناپذیر است، که روند تغییر جهت تمرکز وابستگیهای نیروهای طبقاتی از پرولتاریا به خرده بورژوازی، همزمان با توسعه گرایشات نسبت به یک شکل اداری از دولت سوسیال بوروکراسی توسط یک حزب تنها پیموده شد.
5- خرده بورژوازی می تواند تنها از طریق بوروکراسی حکومت کند. و برگشت همه منابع صنعت شهری که توسط انقلاب نوامبر سلب مالکیت شده بود به او، او را به قدرت مسلط کشور تبدیل کرد. این بود آن چیزی که زیر نام سمبل با شکوه نوامبر، بوروکراسی، قدرت را مصادره کرد.
6- یکی از نتایج منطقی کودتا، که تاثیری شدید روی همه تئوری و عمل بین الملل کمونیست داشت، دادن یک رژیم سرمایهداری دولتی، رژیمی با سلطه بوروکراسی در تئوری و عمل به ما بود، که در راس دولت و در راس تولید قرار دارد. به وضوح از نظر بوروکراسی، این وضعیت امور، ایده آل به نظر می رسد. پرولتاریای اتحاد جماهیر شوروی باید خود را به حد نوامبر برساند و این را تا به انتها ادامه دهد یعنی: 1- سازمان نمایندگان شوراهای کارگران باید مستقیم تولید را هدایت کند و "سلول اصلی دولت" شود؛ 2- اختیار مدیریت توزیع مجدد، سرمایهگذاری، حقوق و وظایف، تجهیزات و سرمایه موسسات مالی متعلق به دولت به تعاونیها داده شود؛ 3- دادن اختیار مدیریت کنترل دولت به اتحادیهها، انتقال دادن همه کارکردهای بازرسی کارگران و دهقانان به آنها؛ 4- قانونی کردن همه احزاب و گروههایی که از مبارزه مسلحانه علیه قدرت شورایی امتناع کردهاند؛ 5- لغو همه فشارهای مخفی بر کارگران، دهقانان و روشنفکران مستقل توسط مدیریت سیاسی ایالتی (GPU)، و لغو همه کارکردهای قضایی آن و تغییر دادن آن به دستگاه تحقیق پلیسی؛ 6- عفو عمومی برای همه اعضای بازداشت شده احزاب و گروههایی که مبارزه مسلحانه علیه قدرت شورایی را رد کردهاند، رعایت شود و در پرونده همه زندانیان سیاسی دیگر توسط دادگاه عمومی به خاطر برقرار کردن مجازات واقعی آنها تجدیدنظر شود؛ 7- آزادی اقتصادی برای همه دهقانان و بهره برداری هر چه بیشتر کشاورزی از طریق رشد دادن کاربرد ماشین در کشاورزی؛ 8- سازمان دهی مجدد دستگاه دولت مطابق با اصول این برنامه؛ 9- با در نظر گرفتن این که در کشورهای سرمایهداری تحقق برنامه ما تنها می تواند با انقلاب به دست آید، در اتحاد جماهیر شوروی، که یک کشور سرمایهداری دولتی است، این امر می تواند صلح آمیزاز طریق رفرمها و با اعمال نفوذ فشار پرولتاریای جهانی به انجام برسد. مطابق ویژگی طبقاتیاش، تحقق برنامه ما از طریق انقلاب رُخ خوهد داد، با توجه به این که هدف آن غلبه بر یک طبقه (بوروکراسی) توسط طبقه دیگر (پرولتاریا) است؛ وابسته به روشها، این امر می تواند با اصلاحات انجام گیرد.
7- تناقضات موجود بین سرمایهداری دولتی اتحاد جماهیر شوروی، که متکی بر انحصار لوازم تولید توسط دولت است، و سرمایهداری متکی بر مالکیت خصوصی همه کشورهای بورژوایی دیگر، غیرقابل مصالحه و چشم پوشی ناپذیرند. پیروزی یکی مترادف شکست دیگری است. آنها درگیر یک جنگ به طور فزاینده شدیدی هستند. برای دوازده سال بورژوازی جهانی، اتحاد جماهیر شوروی را با انسداد مالی و اقتصادی محاصره کرده و کوشیده است با همه ابزارهای قابل دسترس، شامل نیروی نظامی، رژیم بورژوایی را دوباره در این کشور بازسازی کند. این کوشش ضد انقلاب بورژوایی توسط احزاب انترناسیونال دوم حمایت می شد. بوروکراسی اتحاد جماهیر شوروی (با مخالفان بدنام(5) در ارتباط بود) می کوشد به پرولتاریای همه این کشورها، اهدافش، وظایفش، ایدههایش و روشهای تحققاش را تحمیل کند. می کوشد آن را به ارابه سوسیال دموکراسی گره بزند و آنها را به پیکار نه برای دولت کارگری، بلکه برای دولت سوسیال بوروکراسی، برای یک رژیم سرمایهداری دولتی، بکشاند و همه اینها را از طریق میانجیگری کمینترن انجام می دهد.
پرولتاریای بین المللی باید به جای اعمال حمایت از کوششهای ضدانقلابی برای بازسازی و انجام مبارزه مسلحانه علیه اتحاد جماهیر شوروی، خود را از چنگال بورژوای رها سازد. باید به پرولتاریا[ی اتحاد جماهیر شوروی] برای بالا کشیدن دوباره خود به عظمت نوامبر در عمل کردن علیه منافع بورژوازی خودی کمک کند، که این امر به نفع غلبه بر او و بنیاد نهادن دولت کارگری است. باید به سمت جنگ داخلی، به سمت جنگ کُلبهها علیه قصرها، به سمت انقلاب برای دولت کارگری در همه کشورهای پیشرفته سرمایهداری جهتگیری کند، که تنها تضمین واقعی در دفاع از اتحاد جماهیر شوروی علیه بازگشت به قبل است؛ اما هم چنین تنها کمکی است به پرولتاریای اتحاد جماهیر شوروی در نبرد بی رحم علیه بورژوازی برای دستاوردهای نوامبر.
جهتگیری به سمت جنگ کُلبهها علیه قصرها، به سمت جنگ داخلی، به سمت انقلاب، در طی دوران انقلاب پرولتری برای همه احزاب کارگری؛ هر قدر این دوره طول بکشد، در شرایط اقتصادی مختلف، در اُفت و خیزهای ارتجاع، ضروری است. شعارهای درست، برنامه و تاکتیک انقلابی پرولتری اثرگذار است و ادامه این جهتگیری، در طول جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی و همچنین در طی جنگ کشورهای بورژوایی علیه همدیگر، ناچارا آخری را به جنگ بین طبقات، به جنگ بین کُلبهها علیه قصرها، به جنگ داخلی، به انقلاب، که نهایتا به جنگهای جهانی و جنگ-های طبقاتی؛ تغییر می دهد.
به علاوه، با دنبال کردن این جهتگیری، جنبش پرولتری خود را از قیمومیت بوروکراسی اتحاد جماهیر شوروی رها خواهد ساخت و از تحمیل اهداف، تکالیف و تاکتیکهایش بر پرولتاریای بین المللی، و استفاده از ناخشنودی قانونی پرولتاریا برای اهداف بوروکراتیک، جلوگیری می کند. برعکس، تناقضات موجود بین بوروکراسی و بورژوازی به تقویت جنبش پرولتری در جهت دادن جریان نارضایتی پرولتاریای کشورهای بورژوایی به درون جریان سیلوار مبارزه انقلابی برای دولت کارگری، برای اهداف طبقه کارگر، خدمت می کند.
بخش سه: تاکتیکها
1- انقلاب کارگری کار خود کارگران است. تنها اکثریت پرولتاریای سازمان یافته می تواند به حل مسائل تاریخی طبقه کارگر نایل آید. کوششهای اقلیتی از پرولتاریا برای هماهنگ کردن غلبه انقلابی علیه خواست اکثریت محکوم به شکست است و می تواند تنها پرولتاریا را تضعیف کند و زمان پیروزیاش را به تاخیر بیندازد. تنها پرولتاریای سازمان یافته 1- در شوراهای نمایندگان کارگری، 2- در اتحادیهها، 3- با انبوهی از تعاونیهای در اختیارش و 4- یک اکثریت بدون تزلزل حمایت کننده انقلاب کارگری می تواند به راه حل عملی این وظیفه تاریخی که فقط تحت این شرایط [بند 1،2،3،4]، یک وظیفه عملی استراتژیک می شود، نایل آید، یعنی هنر قیام را شبیه سازی کند. (تبدیل کمیت به کیفیت.)
2- پرولتاریا طی دوره توسعه انقلاب تدریجا با ایجاد شوراهای نمایندگان سربازان، اشکال سازمانیاش را به سربازان تزریق می کند؛ که آنها را در درون دستهها به هم می پیونداند؛ که با اتحاد و تمرکز نیروهای شوراهای نمایندگان کارگران و نمایندگان سربازان، یک نیروی نظامی را فراهم خواهد ساخت و نیروی نظامی بورژوازی را منحل خواهد کرد؛ که راه را برای تامین مهمات جنگی جهت مسلح کردن تودههای کارگر باز می کند.
3- پرولتاریا با ایجاد شوراهای روستایی نمایندگان دهقانان و شوراهای شهری، اشکال سازمانی خود را به خرده بورژوازی حومه شهرها و روستاها تزریق می کند و از طریق به هم پیوستن آنها در دستهها، این قشربندی جمعیتی را خنثی می کند و بالاخره مانع می شود که بورژوازی آنها را به ذخیرهای برای دستههای ضد انقلابش تبدیل کند.
4- تحت این شرایط، پیروزی پرولتاریا با ترکیب ماهرانه اعتصاب عمومی سیاسی و قیام تضمین می شود (اعتصاب زمانی که به تضمین نقل و انتقال دستههای انقلابی نیاز است، همچنین زمانی که به ارتباط با تلفن، تلگراف، پست، تلگرام، اتومبیل یا دیگر وسایل، مابین نیروهای انقلابی نیاز است، متوقف می شود.اما زمانی که به نقل و انتقال دسته-های ضدانقلاب می رسد، به طور ویژه خشن است و همزمان با همه ابزارهای خرابکاری دستههای انقلابی، دو برابر تشدید می شود).
5- پرولتاریا و احزاب هدایت کنندهاش بلافاصله بعد از پیروزی، تاکتیکهاشان را تغییر می دهند: با پشتیبانی از آن تا به نقطه جنگ داخلی بیرحم و انقلاب، آنها قهرمانان صلح و سازندگان بُردبار دولت در یک بُنیان تازه می شوند. همه توانشان را در تحکیم دولت کارگری، در دور انداختن همه آن چیزهایی را که می توانست نابودش کند یا مانع توسعهاش شود، به کار می گیرند.
6- اما انقلاب مبارزه قطعیاش را از طریق مبارزات جزیی و کشمکشهای تعبیری بخشهای مختلف پرولتاریای درون اعتصابات، تظاهرات و قیام فراهم می سازد. مبارزات بر پایه مطالبات جزیی رُخ می دهند: مثل کوتاه ساختن روز کار، افزایش دستمزدها، مبارزه برای امنیت اجتماعی، برای بالا بردن کمک خرج بیکاری و غیره، و با توجه به ویژگی تودهای آنها، ناگزیر منجر به مسائل سیاسی عمومی، و حل انقلابی همه مشکلات پرولتری می شود. این یعنی آشکار ساختن اتحاد دیالکتیکی جنبش پرولتری که اتحاد دیالکتیکی موجودیت پرولتری را منعکس می سازد: یعنی وابستگی بین منافع فوری روزانه با اهدا ف عمومیشان را.
7- ایده آلهای طبقه کارگر پیامد وضعیت بردگی مزدیشان تحت لوای سرمایهاند. بدون فقر و فاقه و رنج بی اندازه، و بدون همه بیعدالتیهایی که توسط آن ایجاد می شود، بدون همه رنجی که از این وضعیت ناشی می شود، پرولتاریا این ایده آلها را نمی ساخت، ضرورت مبارزه علیه سرمایهداری را احساس نمی کرد. تفکیک مصنوعی ایده آلهای طبقه پرولتری از وضعیت موجودش، مخالفت مصنوعیشان [احزاب] با مبارزه برای مطالبات حداقل و جزیی برای اصلاحات، به سمت جنبش انقلابی؛ گرایش به شکست جنبش پرولتری و علاوه براین تضعیف جنبش انقلابی دارد.
8- احزاب حامی رژیم سرمایهداری، احزاب انترناسیونال دوم و فاشیستها به راحتی از این شرایط بهره برداری کردند و با بهره برداری از استثمار روزانه فقر و رنج پرولتاریا، با هدف کمک به رژیم سرمایهداری، کارشان را با هدایت نارضایتی پرولتاریا به سمت مبارزه اکیدا صلح آمیز برای اصلاحات کوچک از سرمایهداری، ادامه می دهند.
9- این است آن چه که چرا پیوستگی مبارزه برای مطالبات جزیی با مبارزه برای ایده آلهای عمومی طبقه، زمانی که آنها تحت تاثیر شنیع ایده آلهای بورژوایی و بوروکراسی هستند که نظر آنها را نسبت به انقلاب برمی گرداند، تنها راه رسیدن به پرولتاریاست. همه احزاب کمونیست کارگری باید در کار روزانه اتحادیهها، تعاونیها، در انتخابات مجالس شرکت کنند، آنها باید از منافع و نیازهای فوری پرولتاریا دفاع کنند و در عین حال برای سازمان شوراهای نمایندگان کارگران، برای تجدید سازمان اتحادیهها به اتحادیههای تولید، برای مشارکت تودهای در اتحادیه و در تعاونیها، برای جنگ بین کُلبهها و قصرها کار کنند. کار انقلابی نبایستی به عنوان ضدیت با مبارزه برای انقلاب، به مبارزه برای مطالبات جزیی در نظر گرفته شود، بلکه باید توسط این مطالبات حزیی از طریق استفاده از نارضایتی پرولتاریا به تازه کردن نفس روح انقلاب، برای تشدید آن با هدف گرفتن رژیم سرمایهداری در جهت انقلابی کردن آن، به درون آن هدایت شود. این امر به جنبش انقلابی نیرو و قدرتی فوق العاده و توانایی پایین ریختن دیوارهای جریکوی (جریکو یک کمپانی مدیریت سرمایهگذاری است) سرمایهدار را اعطا می کند.
10- اما در حالی که کار در سازمانهای پرولتری - یعنی اتحادیهها و تعاونیها-، وظیفه اصلی احزاب کمونیست کارگری، دیکته شده توسط نقش تاریخی این سازمانها در انقلاب کارگری، مشارکت در اتنخابات مجالس، تنها زمانی رُخ دهد تا شوراهای نمایندگان کارگران سازمان داده شود، بعد رسیدن به این نقطه، همه تمرکز باید به سمت شوراها تغییر جهت دهد، که می شود سازمانهایی که تصمیمهاشان باید جایگزین تصمیمات پارلمانی برای پرولتاریا و سازمانهاشان شود. شوراها و مبارزه شان علیه پارلمانها باید از این پس، همه نیروها و قدرت احزاب پرولتری را جذب کند. آنها بایستی قدرت رقیب در برابر قدرت بورژوازی شوند. و از این رو آنها گامهای نخست مبارزه قاطع بین پرولتاریا و بورژوازی را شروع می کنند.
11- هر جنبشی با هدف غلبه انقلابی بر بورژوازی و پیروزی برتری پرولتاریا، بایستی توسط ما یعنی احزاب کمونیست کارگری حمایت شود. احزاب کمونیست کارگری می توانند توافقات و اتحادهای طولانیتر یا کوتاهتری را با سازمانها، گروهها و احزاب، به تشخیص ضرورت انقلابی غلبه بر بورژوازی، یا به خاطر حل مسائل متعلق به جنبش انقلابی، در جستجو برای زدن ضربههای موثرتر کاری به سرمایهداری به انجام برسانند، بدون این که از دفاع از برنامهشان دست بکشند و بدون این که استقلال سازمانیشان را قربانی کنند.
بیست و دوم مارس 1930
* * *
توضیح:
چنان که دیده می شود، مطلب حدود یک قرن پیش نوشته شده است. این که کارگری در تجربه عملی به نارساییهای وضعیت موجود می رسد و می کوشد آلترناتیوی در مقابل آن ارائه دهد و به ظن خود به آن چه که انترناسیونال اول مطرح کرده بود برگردد، گرچه زمانی طولانی از آغاز ورودش به حزب بلشویک و پنج سال همکاری با آن - بعد از انقلاب اکتبر- می گذرد که ما در این نوشته با برخورد او با این دوره و با دیدگاه خودش مواجه نیستیم (متاسفانه من نوشتههای دیگرش را نخواندهام که بتوانم صریح برخورد کنم)، با زهم با توجه به شرایط امروز ما قابل توجه است. اما به طور واقعی این برگشت به سنت مارکسی مساله نیست و بسیاری از کژفهمیهای آن دوره را با خود حمل می کند. بعضی از مسائل مطروحه نه تنها رسا نیست، بلکه توهم آفرین است. به طور مثال، بحث اتحادیهها. در آن تاریخ، اتحادیهها به عنوان بخشی از جامعه مدنی بورژوایی کاملا جا افتاده بودند. یازده سال از تشکیل ILO، به عنوان سازمان جهانی کار، که به مثابه چتری که اتحادیهها زیر لوای آن و سیاستهای تعیین شده توسط آن، خود را به صورت قیم کارگران درآورده و آنها را از عمل و مبارزه مستقیم با سرمایهداری دور کرده بودند، می گذشت. آنها حتی در درون اتحاد جماهیر شوروی آن زمان، چنان که در متن آمده، زیر لوای حزب به مفتش کارگران و دهقانان تبدیل شده بودند. پس چه حاجت به زنده کردن مُردهای بود، که کفن پوسانده بود. البته این برخورد دوگانه را حتی شش سال بعد در نوشتههای گرامشی هم می بینیم، که ضمن این که معتقد است که: "هر روز روشنتر می شود که طبقه کارگر در قالبی متشکل شده است، که هیچ گونه انطباق و تناسبی با ساختار واقعی آن ندارد"، که منظورش اتحادیه است، اما باز دچار تناقض می شود: "در اتحادیه کارگری، همبستگی کارگران در طول مدت مبارزره سخت و رنجبار علیه سرمایهداری استحکام می یابد." او هم مشکل را در بوروکراسی می بیند، نه در ساختار اتحادیه. متاسفانه این دید دوگانه و متناقض کماکان یک قرن بعد یعنی اکنون نیز هنوز وجود دارد. همین طور طرح دموکراسی به شیوهای که در کشورهای سرمایهداری وجود دارد، نه آن گونه که انگلس مطرح می کند، دموکراسی اما در مرحلهای بالاتر که باید توضیح داده شود. همچنین دیدن بوروکراسی به عنوان طبقه یکی از این مسایل است، که سب تعلل در مبارزه طبقاتی و رویارویی مستقیم با طبقه سرمایهدار و سرمایهداری می شود که باز هم بعدها بسیاری بر آن تکیه کردند. روی سخن را به سمت طبقه کارگر بین المللی، به ویژه اروپا برگرداندن و خواست حمایت و همبستگی از آنها در مبارزه با بورژوازی داخلی، و مبارزه آنها با بورژوازی خودی یکی از نکات قوت است. در مقایسه با ایران، این نکات قوتها بسیار برجسته می شود؛ چرا که پنجاه سال بعد از آن در دهه هفتاد (اواخر دهه چهل و دهه پنجاه شمسی) نیروها و سازمانهای چپ در ایران سوای از خودگذشتگیها و نیات خوبشان، به تضاد بین خلق و آمپریالیسم از همه انواعش، چه امپریالیسم خالی چه سوسیال آمپریالیسم، رسیدند و انتقادشان به شرایط در اتحاد جماهیر شوروی از دوارن خروشچف و کنگره بیست بود و باز حتی عقبتر در آغاز دهه هشتاد (1357) از مبارزه ضد دیکتاتوری عقبتر نمی رفت. ادامه بحث و روشن کردن بیشتر نقاط ضعف و قدرت نیروهای منتقد کارگری آن زمان با توجه به درک و دانش کنونیمان یکی از راههای دامن زدن به مساله مبارزه ضدسرمایهداری و چگونگی آن در شرایط فعلی است و ترجمه این متن می تواند فرصتی دیگر برای این کار، برای همه آنها که به این مبارزه باور دارند، باشد.
مطالب درون [ ] برای روشن تر شدن موضوع از من است.م.
فریده ثابتی
فوریه 2021/ بهمن 1399
با تشکر از دوست جوانم پردیس، که ادیت متن را انجام داد.
* * *
منبع: Libcom.org
توضیحی کوتاه درباره نویسنده:
ج. ماسنیکف در 1889 به دنیا آمد. به عنوان مکانیک در کارخانه اسلحه سازی کار می کرد. در آن جا یک گروه کارگری مسلح را ایجاد کرد و در سال 1906 به حزب بلشویک پیوست. چندی بعد دستگیر و به دو سال و هشت ماه محکوم و به اردوگاهی در سیبری فرستاده شد. در سال 1908 از آن جا فرار کرد و با نام آگاپات ماتشیکف زندگی غیرقانونی را آغاز کرد. دوباره دستگیر شد و بازهم از زندان فرار کرد. در سال 1910 با نام جعلی نستور پوپوف دستگیر شد و دوباره در سال 1911 از زندان فرار کرد. در سال 1913 در باکو دستگیر شد و به شش سال حبس محکوم شد. با انقلاب فوریه آزاد شد و به کارخانهاش برگشت. عضو شورای نمایندگان کارگران و کمیته اجرایی مرکزی و کمیته حزب بلشویک در حکومت کاسان شد. او طرح کشتن تزار الکساندر رومانف و خانوادهاش را در سال 1918 به اجرا در آورد، که بعد ها در کتابی به توضیح چرایی آن پرداخت. در بیستم فوریه 1922 از حزب بلشویک بیرون آمد و دو روز بعد توسط GPU دستگیر شد. اما بعد از آزادی اجازه نداشت از مسکو خارج شود. در فوریه سال 1923، بیانیه گروه کارگری، حزب کمونیست کارگری روسیه، را منتشر کرد. در ماه مه همین سال دوباره دستگیر شد. تا سال 1927 در زندان مسکو و اغلب در انفرادی بسر برد. در زندان کتاب «نقد تئوری و عمل حزب KPDSU» یا همان حزب کمونیست بلشویک و کمینترن را نوشت. با آزادی به ارمنستان تبعید شد و در آن جا کتاب «دولت کارگری چیست» را به رشته تحریر در آورد. از آن جا در هشتم نوامبر 1928 به ایران فرار کرد. در آوریل 1929 از طرف ایران به ترکیه مسترد شد. در ترکیه با تروتسکی ملاقات کرد و تا سال 1933 با او مراوده داشت. از ترکیه به فرانسه رفت و با سایر مخالفان، روزنامه «پراودای مخالفان» را منتشر می کرد. تا سال 1936 در یک کلینیک کار می کرد و کتابهای «پیروزی و شکست طبقه کارگر در اتحاد جماهیر شوروی» یا «چه کسی به انقلاب اکتبر خیانت کرد؟ لنین؟ تروتسکی؟ استالین؟» و سپس کتاب «کرونیک جنبش کارگری در موتو وپلیچکا» را نوشت. در بیست و سوم یونی 1941 توسط گشتاپو دستگیرو توسط نیروهای متوفقین آزاد شد و به روسیه برگشت. در هفدهم ژانویه 1945 در مسکو دستگیر شد و به شدت مورد شکنجه قرار گرفت و بر مبنای ماده 58 مذکور در نوشته بالا به مرگ محکوم شد و در شانزدهم آگوست 1945 با اعدام به زندگیاش خاتمه داده شد.
* * *
زیرنویس:
1.The premeditated massacre of revolutionary workers in Germany by the Social Democrat Noske at the head of troops loyal to the Army High Command and the former monarchy is well known. Miasnikov adds here the later actions of socialists like Karl Severing (1875-1952) who became Minister of the Interior for Prussia and also the Weimar Republic. He had earlier done a secret deal with General Von Seeckt to create a secret army (and also secretly trained in the USSR after The Treaty of Rapallo). He later drew up the first emergency law for the defence of the Weimar Republic (1930) which was a precursor of Hitler’s Enabling Law. The other name is that of Karl Zöergiebel (1878-1961), Chief of the Berlin Police, ordered the police to fire on May Day demonstrators in 1929 killing 32 of them, an event known thereafter as “Bloody May”. He followed this up with a blockade of the working class districts of Wedding and Neukölln.
2.In the French original it says “suppression of support for their hats” (couvre-chef) which we can only assume is an ironic reference.
3.This and the preceding quote are taken from The Communist Manifesto.
4.In the original Miasnikov refers constantly to the “Coopération” which we have translated as “Cooperatives”. Given the prevalence of many of these in the actual Russian Revolution itself this seems to be justified.
5.The reference here is to the Trotskyist Left Opposition, which Miasnikov saw as a "left" face of the bureaucracy.