«ایستادگان شب» و سرمایه آفرینان روز!
ناصر پایدار
«شبهای ایستاده» پاریس موج تازهای از تحلیلها، توصیفها و ستایش پردازیها را به دنبال آورد و ویژگیهای زیادی برای آن لیست گردید. «جنبشی است که احزاب به صورت رسمی در آن حضور ندارند، حاضر به قبول سندیکاها و اتحادیههای اهل ساخت و پاخت با دولتها نیست، مخاطبان فراخوانهایش تودههای کارگر و زحمتکش میباشد. دست به کار متشکل ساختن خود است، اما سازمانیابیهای حزبی و سندیکایی را مردود میداند. خصلت ضد رسانهای دارد و با شعار خاموش ساختن تلویزیونها و ریختن به خیابانها شروع خود را اعلام کرده است. در تصمیم گیریها آویزان به سلسله مراتب نیست و هیچ کس سخنگوی دیگران اشد. توزیع رایگان غذا، کتاب، محصولات فرهنگی و اتکاء به نداریها را ساز و کار هم پیوندی و وحدت میسازد. هیچ مطالبه مشخصی را پیش نمیکشد و خود را معترض موجودیت کل سرمایهداری میبیند.»
نکات بالا در مورد کمپین «شبهای ایستاده پاریس» بعضا واقعیت دارند و بعضا هم به هیچ وجه واقعی نیستند، اما مشکل کار تفکیک صحت و سقم این فرمولبندیها نیست، مساله مهم، تحلیلها، و توهم پردازیهایی است که درباره این کمپین راه افتاده است. تکرار انفعال جویانه، فیلسوف مابانه و اجتهادگرانه گمراهه ستاییهایی که پیشتر درباره جنبشهای مشابه از نوع «ضد گلوبالیزاسیون»، «نود درصدیها»، ضد آلودگی محیط زیست و گردهماییهای بسیار گستردهای مانند پورتوالگره، سیاتل، جنوا، والاستریت راه افتاد و برای مدتها سوژه جذاب حرافیها، محفل پردازیها و حیثیت فروشیها شد. جنبشها از عمق شرایط کار و زندگی انسان ها میجوشند و کمپینهای مورد گفتگو نیز بدون شک فریاد اعتراض ساکنان دنیا و بیشتر از همه توده کارگر علیه وضع موجود است، اما فراموش نکنیم که هر انتقاد و اعتراضی علیه این وضعیت مصداق عروج جنبش ضد سرمایهداری کارگران نمیباشد. کران تا کران جهان موجود از شدت استثمار، درندگی و بربریت سرمایهداری دم کرده است. فقر، گرسنگی، آوارگی، تبعیضات فاجعه بار جنسی، فحشاء، اعتیاد، کار کودکان، آلودگی محیط زیست، بی آبی، بی بهداشتی، کارتن خوابی، دیکتاتوری، سونامی فاشیسم دینی، ملی و نژادی، جنگ، بیکاری و تمامی اشکال نکبت و ادبار مولود سرمایهداری و در حال بازتولید لحظه به لحظه توسط سرمایه، سر به کهکشانها ساییده است. بیش از پنج میلیارد سکنه کره زمین را کارگران تشکیل میدهند و کل این سیه روزیها در ابعاد غیرقابل محاسبه بر سر این جمعیت آوار است. شیرازه زندگی روز توده کارگر دنیا باردار عظیمترین عصیانها است و نظام بردگی مزدی در پس سهمگینترین بن بستهای تاریخی به ورطه انفجار افتاده است. شرایط روز دنیا این است و در دل این شرایط گسترش موج اعتراض کارگران در نقطه، نقطه دنیا، به شکلهای مختلف، رادیکال یا رفرمیستی، از جمله در قالب «شبهای ایستاده پاریس» طبیعیترین حوادث روزمره است.
رویههای دیگر وضع روز را نظر اندازیم. دیری است که طشت رسوایی حزب آفرینیها، سندیکا سازیها و آویزان ساختن تودههای کارگر به تشکلهای ساز و کار اصلاح سرمایهداری یا بانی نوع دیگری از برنامهریزی نظم اقتصادی و سیاسی و مدنی و حقوقی نظام بردگی مزدی هم از بام بر زمین افتاده است. بوی تعفن آن همه جا را آلوده است، احزاب به خرابهها میمانند و اتحادیهها کرور، کرور اعضای خود را از دست میدهند. چندی است که حتی اپوزیسیونهای ارتجاعی بورژوازی هم برپایی حزب و اتحادیه را ابزار مناسب اپوزیسون سالاری خود نمیبینند. به سوی دیگر این وضع نگاه کنیم. فقط فشار دهشتناک استثمار سرمایه و فقر و گرسنگی و آوارگی و کارتن خوابی و بیکاری و بیماری زایی این نظام نیست که بشریت کارگر و زحمتکش را به هلاکت انداخته است. مدنیت، حقوق، دموکراسی، دولت، قانون، قرارداد، فرهنگ و ارزشهای تولید شده توسط سرمایه و ابزار قدرت بورژوازی اعم از حاکم یا در جستجوی حاکمیت نیز بسیار سهمناکتر و کوبندهتر از پیش وجود انسانها را در خود فرو پیچیده و از نفس کشیدن باز داشته است. جهان سرمایهداری شدت فرسودن، تباه ساختن، از هستی ساقط کردن و نابودی بی مهار استثمارشوندگان را تا فراسوی مرزهای ممکن پیش رانده است. همه آن چه روزگاری جنبش کارگری با مبارزه خود در بخشی از دنیا بر بورژوازی تحمیل کرد و بورژوازی آنها را ساز و کار کفن و دفن جنبش کارگری در گورستان نظم تولید اضافه ارزش نمود، همه «حق تشکلها»، «حق ایها»، «آزادی بیان و مطبوعاتها»، «جدایی دین از دولتها»، «حق و حق و حقها»!!، همگی بیش از پیش، طناب دار کارگران گردیده و پیش توده کارگر رسوا شدهاند.
رویه دیگر این وضع را چشم دوزیم. درصد قابل توجهی از طبقه کارگر جهانی با این که مجبور به تحمل روزانههای کار دو شیفتی و گاه بیشتر هستند، قادر به استفاده از سلاح اعتصاب و تعطیل سازی چرخ تولید نمیباشند. این بخش کارگران، بیکارند، فرزندان دانشجو و دانشآموز خانوادههای کارگری هستند. دستفروشان کنار خیابانها، متروها و پس کوچهها میباشند، به جای کار در کارخانه، در کومههای نمور و تاریک خود، بدون هیچ بیمه بیکاری و دوا و درمان و امکان مرخصی سالانه یا هفتگی و محروم از همه چیز، برای صاحبان عظیمترین تراستهای مالی و صنعتی بینالمللی، موبیل، آی پد، کامپیوتر و وسایل مختلف الکترونیکی مونتاژ میکنند، زنان خانهدارند و نیروی کار مورد نیاز سرمایه را متولد مینمایند، میپرورند و روانه بازار میسازند. به لیست این جماعت تا چشم کار میکند میتوان افزود. اینها قادر به اعتصاب نیستند و در تاریکیزار وحشت و دهشت شرایط کار و استثمار خود امکان بهرهگیری از این سلاح را ندارند.
در پیچ و خم اوضاعی که نظام سرمایهداری با انبوهی از مولفههای تعیین کننده بالا بر زندگی تودههای کارگر مستولی کرده است. شکلگیری جنبشهایی از نوع آن چه بالاتر گفتیم و صف آراییهای خیابانی از سنخ سیاتل و والاستریت و اکنون «شبهای ایستاده پاریس» بیش از حد عادی است. پرسش جدی و مهم آنست که آیا رویآوری توده کارگر این یا آن نقطه جهان یا این و آن بخش طبقه کارگر، به این شکل اعتراض، با مختصات واقعی و غیرواقعی که در شروع نوشته توصیف شد، نشانهای از عروج یک جنبش راستین ضد سرمایهداری است!!! آیا آنسان که عدهای میپندارند و القاء میکنند، رواج این نوع خیزشها، گواه ظهور سطح تازهای از بالندگی پیکار سرمایه ستیز تودههای کارگر است؟!! آیا کمپینهای عظیم چندین میلیون نفری و حتی سراسری و بین المللی نود و نه درصدیهای دیروز، چند هزار نفری امروز ایستادگان شب پاریس یا نمونههای دیگر مشابه آنها در جنوا و گوتنبرگ آغاز یک دور تازه سرکشی و صفآرایی ضد سرمایهداری جنبش کارگری جهانی را خبر میدهد؟!! پاسخ مثبت به این پرسشها سوای تلاش برای افزودن گمراههای جدید بر گمراهههای موجود در پیش پای کارگران هیچ چیز دیگر نیست. فرار از حزب آفرینی و سندیکا سازی، گریز از دموکراسی سانترالیزه شده سلسله مراتبی احزاب لنینی و تمایل به تصمیم گیریهای جمعی شورایی، رجوع به تودههای کارگر به جای نخبگان بالانشین و مانند اینها مسلما جهت گیریهای خوب و پر ارجی هستند، اما مجرد اجماع این خصوصییات در یک کمپین کارگری هنوز هیچ نشان روشنی از ابراز وجود سرمایه ستیز این کمپین به دست نمیدهد. خیزشها در این سطح و با این شاخصها صرفا برای کسانی نماد طغیان نقشهمند ضد سرمایهداری کارگران تلقی میگردند که نفس حزب ستیزی و سندیکا گریزی و ایدئولوژی زدایی را کل طول و عرض مبارزه طبقاتی پرولتاریا علیه سرمایه میپندارند و محو سرمایهداری را با برچیدن حزب و اتحادیه و لغو استیلای ایدئولوژیک این یا آن جریان اشتباه میگیرند. کاستیهای بسیار بنیادی و سرنوشت سازی، کمپین کنونی «ایستادگان شب» یا خیزشهای گسترده مشابه از جمله «جنبش اشغال» (والاستریت) را از یک جوش و خروش واقعی و رادیکال ضد سرمایداری جدا میسازد. مهمترین این کاستی عبارتند از:
١- پیش شرط اساسی سرمایه ستیز بودن هر جنب و جوش کارگری، تعرض مستقیم آن به شریان هستی سرمایه، به چرخه تولید اضافه ارزش، به ساختار نظم سیاسی، مدنی، حقوقی، دولت و قدرت سرمایه است. جنبشی که چنین نیست. کمپینی که شیرازه تولید سود و مفصلبندی نظم اقتصادی و اجتماعی سرمایه را مختل نمیکند، جنبشی که استخوانبندی زنده بدیل سرمایهداری نیست، این جنبش فاقد ماهویترین شاخص ضدیت با سرمایه است. نفس حزب گریزی، سندیکاچی نبودن و فرار از استیلای ایدئولوژیک، در غیاب این پیش شرط، در بهترین حالت میتواند واکنشی منفعل، مکتبی و رفرم جویانه در مقابل درندگیهای سرمایهداری در یک سوی و کژراهه رفتنهای تاکنونی اشکال عدیده کمونیسم خلقی و بورژوایی باشد. جست و خیزی در این سطح و با این ماهیت هنوز هیچ چیز مهمی نیست و توصیف آن به عنوان یک جنبش زنده ضد سرمایهداری توهم آفرینی محض است. برای لحظهای فکر کنیم که کل کارگران دنیا روزها را در کارخانهها و سایر مراکز کار و تولید برای سرمایهداران کار کنند و عصرها و شبها همگی دست در دست هم به خیابانها ریزند و علیه سرمایه و ضد هر نوع حزب بازی و اتحادیه آفرینی شعار دهند!! در ضرورت تشکیل شوراها و معجزه آفرینی جنبش شورایی چکامهها سرایند و فریاد خود از بربریت سرمایهداری را به کهکشان برند. چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؟ هیچ چیز، آب از آب تکان نخواهد خورد. قطرهای از اقیانوس اضافه ارزشهایی که توسط همان توده کارگر میلیاردی در حال عصیان علیه سرمایه، و ضد حزب و اتحادیه تولید میگردد کم نخواهد گردید. هیچ خللی در چرخه سامان پذیری سرمایه پدید نمیآید و ساختار نظم و قدرت سرمایه دچار هیچ آسیبی نخواهد شد. رخدادی که در طول سالهای اخیر به دفعات مختلف شاهد آن بودهایم. در شروع جنبش موسوم به اشغال، دهها میلیون نفر در شهرهای بزرگ و حتی کوچک جهان راهپیمایی کردند و شعارهای ضد سرمایهداری سر دادند، اما هیچ ریالی از سود هیچ سرمایهداری کاسته نشد و هیچ اخلالی در هیچ کجای نظم سرمایهداری هیچ کشوری رخ نداد.
مبارزه طبقاتی پرولتاریا حتی ابتداییترین حالت جنینی و ظهور نطفهای خود را در انسداد شریان تولید اضافه ارزش و مختل ساختن نظم تولیدی و اجتماعی سرمایه ظاهر میسازد. بدون وقوع این تعرض به پویه تولید سود و چرخه حیات سرمایه اساسا مبارزهای اتفاق نیأفتاده است که گفتگوی سرمایه ستیزی یا عدم ضدیت آن با سرمایه در میان باشد. کل کارگران جهان میتوانند تمامی ساعات فراغت و تعطیلی خود را صرف تظاهرات خیابانی بنمایند. نظام بردگی مزدی هیچ تعهدی به داشتن گوش شنوا در مقابل این جور اعتراضات و ابراز نارضاییها ندارد و تا زمانی که خطری تهدیدش ننماید، نیازی به واکنش هم نمیبیند. این را تاکید باید کرد که وقتی از فلج نمودن چرخه تولید سود و نظم سرمایه صحبت میکنیم، مجرد حلقه تولید اضافه ارزشها را در نظر نداریم. فقط تعطیل مراکز عظیم و خرد تولیدات صنعتی نیست که سرمایهداری را به ورطه اخلال و فلج میاندازد. کافی است رانندگان کامیونهای حمل کالا از نقطهای به نقطه دیگر جهان موجود، برای چند شبانه روز دست از کار بکشند، تا اختلال فاحش نظم سرمایه در سراسر یک کشور را شاهد گردیم. عین همین کار را کارگران آموزش و ارتباطات و سایر حوزهها میتوانند بنمایند. طبقهای که آفریننده سرمایه است با هر میزان اعمال قدرت خود علیه سرمایه، به همان میزان هم قادر به فلج کردن نظم اقتصادی، مدنی، سیاسی و اجتماعی سرمایه خواهد بود. آن چه در این میان مهم است، در تیر نمودن این قدرت و شلیک آن به شریان هستی و ساختار قدرت سرمایهداری است. مجرد ریختن به خیابانها، تحصن در میدانها و سازمان دادن راهپیماییها به ویژه در شرایطی که سرمایه جهانی طومار نیاز به هر گونه واکنش در مقابل این اقدامات را مختومه اعلام کرده است، نه تعرض علیه بردگی مزدی که نوعی بدیل آفرینی گمراه کننده در مقابل اشکال جنگ واقعی پرولتاریا علیه این نظام است.
جنبشهای نوع شبهای ایستاده پاریس و اشغال فضای پیرامون والاستریت، به لحاظ بار واقعی سرمایه ستیزی از مبارزات روزمره تودههای کارگر پارهای مناطق دنیا هم به مراتب عقبتر هستند. این واقعیتی است که توسط طیف محافل کمونیسم بورژوایی انکار میشود و به گونهای وارونه در ذهن کارگران القاء میگردد. کارگر ایرانی، بنگالی، آفریقایی، آمریکای لاتینی به رغم سطح پایین آگاهی، بدون تشکل، اما بدون انجماد در اتحادیه و آویزش به حزب، برای تحمیل مطالبات اولیه خود بر طبقه سرمایهدار و دولتاش، سلاح تعطیل چرخه تولید در دست میگیرد و قدرت جمعی خود را وارد میدان میسازد، او در همین سطح با سرمایه میجنگد، علیه سرمایه اعمال قدرت مینماید و اراده خود را بر سرمایه تحمیل میکند، اما جنبش شبهای ایستاده در قواره موجودش فاقد هر میزان ایفای این نقش است. اولی مظهر سرمایه ستیزی خودانگیخته و نطفه ای بردگان مزدی است، اما دومی همین ظرفیت را هم به نمایش نمیگذارد.
٢- جنبشهای نوع «شبهای ایستاده پاریس» و «اشغال» بسیار بیشتر از آن که جهت گیری رادیکال عدهای کارگر مبارز برای ارتقای وضعیت موجود خود، به یک خیزش آگاهانه ضد سرمایهداری را منعکس سازند، مظهر سُرخوردگی یک نسل ناراضی سردرگم هستند و شباهتی به جنبش ضد سرمایهداری طبقه کارگر ندارند. پرولتاریای مصمم مبارزه علیه بردگی مزدی در هر سطح جدال خود تجسم جنبشی است که پروسه بالیدن آن، پروسه شکوفایی بدیل واقعی طبقاتی و تاریخی سرمایهداری است. نیروی دگرگون سازی است که متناسب با رشد قدرت خود، موجودیت نظام بردگی مزدی را تهدید و تضعیف میکند. در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی، وجود سرمایه را به چالش میکشد و قدرت پیکار خود را بدیل تسلط سرمایه میسازد. اگر برای افزایش دستمزد مبارزه میکند، فقط خواستار مزد بیشتر نیست. جنگ جاری خویش را جنگ عقب راندن سرمایه از مرز حاضر میان کار لازم و اضافی و توسعه هر چه بیشتر این مرز به درون منطقه کار اضافی میبیند. کل جدایی خود از کار، وسایل کار و محصول کار را زیر فشار قهر سازمان یافته طبقاتی خود قرار میدهد. جنبش ضد سرمایهداری کارگران عین همین کار را در همه حوزههای دیگر حیات اجتماعی پی میگیرد. در عرصه پیکار علیه تبعیضات جنسی، قومی، نژادی و آلودگی محیط زیست به مشاجرات توخالی خیابانی بسنده نمیکند. قدرت طبقاتی خود را بدیل قوانین، قرارها، سنتها، حقوق، مدنیت و عرف سرمایه مینماید. این جنبش میداند که زن ستیزی، قوم پرستی، شریعت سالاری، مسموم سازی کل خورد و خوراک و پوشاک و آب و هوا و خاک و دریا و همه چیز بشر ساز و کار سرمایه برای افزایش سود است و راه مقابله با این بربریتها نه شعار پردازیهای بی فرجام میدانی، که تمرکز قوای سازمان یافته شورایی برای درهم کوبیدن روند تولید سود و ساختار نظم و قدرت پاسدار این روند است. نکته مورد تاکید آنست که پرولتاریای سرمایه ستیز با این کارها و پیشبرد این کارزارها، همه جا به مثابه یک قدرت آگاه طبقاتی بدیل موجودیت سرمایهداری میبالد، شاخ و برگ میکشد و میرود تا تمامی ظرفیت و شرایط لازم برای کندن گور بردگی مزدی و استقرار جامعه نوین را احراز کند.
جنبش ضد سرمایهداری پرولتاریا چنین است و وجودش تجسم زنده یک بدیل واقعی در حال رشد، شکوفایی و بلوغ برای جامعه کهنه موجود است. خیلیها به ویژه در دهههای اخیر زیر و روی آثار مارکس را کاویدهاند تا تصویر روشن وی از بدیل سرمایهداری را کشف کنند و حاصل این کاوش را زینت آثار فلسفی و دانشگاهی خود نمایند. پژوهشهای محققانی امثال «هیودیس» در این گذر ارزنده است، اما آنها یک چیز فراموش میکنند. بدیل واقعی سرمایهداری در محاسبات مارکس نه مجرد یک نقشه اقتصادی و ساختار سیاسی سوسیالیستی، بلکه اساسا خود جنبش آگاه، دارای افق، استخواندار، شورایی، رادیکال و سرمایه ستیز طبقه کارگر است. جنبشی که در عمق سیاهیزار بردگی مزدی با بیرق پیکار علیه سرمایه و اعلام جنگ علیه همه وجوه هستی سرمایه رشد میکند، استثمار سرمایهداری، دولت و نظم سیاسی و مدنیت و حقوق و قانون و قرار این نظام را آماج ستیز رادیکال قرار میدهد، تبعیضات جنسی و قومی و نژادی، فاجعههای مرگبار زیست محیطی، کار کودک، بی بهداشتی، کارتن خوابی، بی آموزشی، بی خانمانی، بی درمانی و همه جنایات آن علیه بشر را زیر ضربات کوبنده قدرت طبقاتی خود میگیرد. در همه این کارزارها، قدرت را در مقابل قدرت به صف مینماید و این قدرت را مستقیما، سازمان یافته و آگاهانه علیه پویه تولید سود و شیرازه نظم و قدرت سرمایه به کار میگیرد. با همین ماهیت و خصلت و در پیچ و خم همین پیکار، متحدتر، متشکلتر، شوراییتر، آگاهتر، و نیرومندتر میگردد، از بحرانها، از همه شرایط برای این بالیدن استفاده میکند. زمین و زمان را بر بودن سرمایه تنگ میسازد، دولت بورژوازی را از اریکه حاکمیت به زیر میکشد و خود را که بدیل واقعی رادیکال برنامهریزی کار و تولید سوسیالیستی و جامعه بدون وجود کار مزدی و طبقات و دولت است جایگزین وضع حاضر میسازد. جنبش ضد سرمایهداری پرولتاریا دارای این سرشت و خصلتها است. کمپین «شبهای ایستاده» و پیش از آن جنبش «اشغال» و نوع آنها در هیچ کجای خود نشان امیدوار کنندهای از رویکرد برای تبدیل شدن به چنین خیزشی ندارند. این کمپینها قطعا میتوانند چنین شوند، اما سخن بر سر چیزی است که جریان دارد و نه پیش گویی آن چه میتواند اتفاق افتد. در همین راستا اصرار عجولانه برخی افراد برای توصیف این گونه کمپینها به عنوان الگوی یک جنبش واقعی ضد سرمایهداری!! به صرف حزب گریزی آن، بسیار گمراه کننده است. آن چه اینان میگویند گواه بارز این واقعیت است که سرمایه ستیزی خودشان هم سوای مشتی آه و ناله برای دموکراتیزه نمودن سرمایهداری هیچ چیز دیگر نیست.
٣- کمپین شبهای ایستاده تا لحظه حاضر، هیچ خواست مشخصی را به میان نکشیده است و عدهای همین موضوع را نشان بارز رادیکالیسم کارگری و طبقاتی کمپین به حساب آورده، در ستایش آن بحث کردهاند!! دلیل این افراد ظاهرا آنست که اجتناب از پیش کشیدن مطالبه معین معنایش به چالش کشیدن کل نظام است!!! پایه این استدلال سخت چوبین و ویران است. تودههای کارگر اهل گریز از طرح مطالبات مشخص روزمره خود نیستند و اساسا بدون این کار دست به شروع کارزار نمیزنند. تا جایی که به مطالبات برمیگردد، آن چه جنبش واقعی ضد سرمایهداری پرولتاریا را از اشکال مختلف رفرمیسم متمایز میسازد نه فرار از پیش کشیدن مطالبات، که کاملا بالعکس تبدیل هر مطالبه معین به یک سنگر توفنده جنگ علیه سرمایه است. مسأله بسیار روشن است. کارگران خواستهای خویش را به دو شکل ماهیتا متمایز طرح میکنند و برای تحقق آنها تلاش مینمایند. شکل نخست همان سنت آشنای رفرمیسم است. رفرمیسم راست سندیکالیستی از توده کارگر میخواهد که مطالبات خود را در چهارچوب قبول بردگی مزدی و تمکین به قانون و نظم و دولت و حاکمیت سرمایه پیگیری کنند و تحقق آنها را به کفن و دفن مبارزه طبقاتی خود در گورستان مصالح ماندگاری این نظام گره زنند. رفرمیسم چپ کمونیسمنما هم اساسا همین را میگوید و انجام میدهد، اما از کارگران میخواهد که در عین حال، پشت سر حزب او به صف شوند و حزب را یاری دهند تا نسخه خاص خود برای برنامهریزی نظم اقتصادی و سیاسی رابطه خرید و فروش نیروی کار به اجرا بگذارد. شکل دوم راهی است که جنبش ضد سرمایهداری و برای لغو کار مزدی پیش میگیرد. در این جا مبارزه برای حصول هر مطالبه روز طبقه کارگر یا اعتراض این طبقه به هر شکل بی حقوقی، ستم و بربریت موجود، با پیکار سراسری برای نابودی سرمایهداری و امحای کار مزدی همگن، درهم تنیده و همپیوند است. پیکار برای تحمیل خواستههای روز بر بورژوازی حلقهای از زنجیره جنگ طبقاتی علیه بنیاد هستی سرمایه میشود. کمپین «شبهای ایستاده» با فرار از طرح مطالبات روز، خصلت ضد سرمایهداری پیدا نمیکند، بالعکس به ورطه نوعی رفرمطلبی سردرگم سقوط مینماید.
۴- شبهای ایستاده پاریس تا امروز شعارهای بسیار گمراه کننده کمپینهای نوع «والاستریت» را مطرح نکرده است، اما هیچ چیز مغایر و متضاد با آن را هم خصلتنمای خود نساخته است. در همه کمپینهای مذکور گمراهه آفرینی بر هم تلنبار بود. سخن از «نود و نه درصدیها و یک درصدیها»، تمرکز تمامی تبلیغات به اصطلاح «آگاهگرانه» بر روی نقش چند بانک و موسسه غول پیکر مالی و مانند اینها تقریبا کل دار و ندار راهپیماییها و اعتراضات را در خود گور و گم میکرد. زیر بیرق سرمایه ستیزی، آن چه آماج هیچ خشم و قهر و مبارزهای قرار نداشت، وجود سرمایه و نظام سرمایهداری بود. سرمایه به عنوان رابطه خرید و فروش نیروی کار، رابطه جدا ساختن کارگر از کار و وسایل کارش، رابطه اجتماعی بنیاد جامعه سرمایهداری، از تیررس هر اعتراض و انتقاد و جنگ و ستیزی دور میشد. طبقات انکار میشدند و جای خود را به یک درصدیها و نود و نه درصدیها میدادند!! فقر، فلاکت، بی خانمانی، کارتن خوابی، بی آبی، بی بهداشتی، گرسنگی، زن ستیزی، کودک فروشی، اعتیاد، فحشاء و تمامی سیه روزیهای دامنگیر بشر به جای آن که به رابطه خرید و فروش نیروی کار، به موجودیت بردگی مزدی ربط داده شوند، به توزیع ناعادلانه ثروت میان فقرا و اغنیا وصله پینه میشدند. مبارزه با سرمایهداری جای خود را به انتقاد علیه نداری و محرومیت میداد. در یک کلام، صدها گمراهه جدید بر زنجیره طویل تاریخی گمراهههای تحمیل شده بر طبقه کارگر افزوده میشد و همه اینها هم مدال افتخار ضدیت با سرمایه به حساب میآمدند!!! کمپین شبهای ایستاده پاریس به صورت ظاهر منادی این برهوت آفرینیها به سیاق خیزشهای همتا نشده است، اما بسیار بعید مینماید که رویکردی متفاوت با آنها احراز کند و جامه عمل پوشاند.
۵- ایستادگان شب زیر پوشش ضدیت با وضعیت موجود!! راه بدترین و پرمخاطرهترین سازشها با سرمایه را هم به اندازه کافی در پیش پای کارگران حفر کردهاند. ترویج اصرارآمیز خشونت گریزی در میان تودههای کارگر راهکار و در واقع راهبرد بسیار نفرت انگیزی است که ارتجاع هار بورژوازی تاریخا، به ویژه در دورههای اخیر، در سراسر دنیا دنبال کرده است. این گمراهه پردازی زشت ارتجاعی بورژوازی اکنون از کولهبار کمپین شبهای ایستاده هم سر بیرون آورده و در خیابانهای پاریس، همان نقطهای که زمانی خروش قهر کموناردها، بنیاد هستی بورژوازی را لرزاند، جلو چشم اجتماع کنندگان و عابران کارگر پهن گردیده است. قهر امر اجتناب ناپذیر مبارزه طبقاتی تودههای کارگر است، به این دلیل بسیار ساده که سرمایه در تمامی مساماتش و در بُنمایه هستی خود با زور و قهر و جنگ و سبعیت و هولوکاست آمیخته است. قهر اقتصادی، سیاسی، پلیسی، امنیتی، نظامی، قهر دیپلوماسی، فرهنگی، ایدئولوژیک، فکری و باژگونه سازی کل واقعیتها، قهر جداسازی کارگر از کارش، تسلط کار مرده بر کار زنده، ساقط سازی کارگران از هستی آزاد انسانی، قهر محروم سازی میلیاردها کارگر از آب آشامیدنی، بهداشت، خورد و خوراک و پوشاک و آموزش، قهر جنگ افروزی، بیکاری، بیخانمان گردانی و کارتن خوابی، قهر همه نوعی از وجود سرمایه غیرقابل تفکیک است. سرمایه درست در حین ارتکاب همزمان، همآمیز و ارگانیک تمامی این اشکال قهر بر هست و نیست توده کارگر، با کریهترین و بی شرمانهترین صداها در گوش آنان میخواند که از قهر اجتناب کنند!!! که صلحجو، اصلاحطلب و قهرگریز باشند!!! که همه چیز از طریق مذاکره قابل حل است!!! که رجوع به قانون علاج همه دردها است!!! که همه انسانها در برابر قانون برابر هستند!!! که جامعه مدنی میدان باز حل و فصل مسالمتآمیز تمامی مناقشات است!!! سرمایه تمامی این خزعبلات را در گوش تودههای کارگر لالایی میکند و همزمان خود هر نفس کشیدن اعتراضی آنها را با قهر اقتصادی، سیاسی، پلیسی، ایدئولوژیک و صدها نوع قهر دیگر سرکوب مینماید. موعظه خشونت گریزی طبقه سرمایهدار، نفرت آمیزترین و کریهترین سناریوی تاریخ است. سرمایه تمامی جنگهای جنایتکارانه منطقهای و جهانی خود علیه بشریت، کل کارزار بشرستیزانه استیلای طبقاتیاش بر طبقه کارگر را هم با همین موعظه پردازیها آغاز کرده و به پایان برده است. به جغدهای بازیگر پلیدترین سناریوهای بربریت در دنیا نگاه کنید، «حجاریانها» در مذمت قهر میگویند!! خاتمیها، روحانیها و رفسنجانیها پیام صلح و گریز از قهر مخابره میکنند!! نفرتنامه قوچانی ارگان تقبیح قهر میشود!! سران کاخ سفید و الیزه، ثانیه به ثانیه منشور تحریم خشونت صادر میکنند!! اصلا معلوم نیست. کل جنگهای خانمانسوز تاریخ سرمایهداری را چه کسانی راه انداختهاند!! حجاریانها و رفسنجانیها چند نسل انسانهای کارگر را در شعلههای قهر طبقاتی ضد انسانی خود خاکستر ساختند تا رژیم گند و خون و بربریت اسلامی سرمایهداری را مستقر کنند. آنها در حالی که تفنگ به دست سایه هر مخالف این بنای وحشت و دهشت را به تیر میزنند، برای حفظ همین بنا روضه گریز از خشونت میخوانند. عین همین کار را حاکمان جنایتکار و درنده سرمایه در آمریکا، فرانسه، انگلیس و سراسر دنیا انجام میدهند.
کمپین شب های ایستاده وقتی به موعظه گریز از خشونت میپردازد، باید به خاطر آرد که حرف حاکمان سرمایه را در گوش کارگران تکرار میکند. جنبش کارگری جهانی در مقابل سرمایه مجبور است به قهر توسل جوید. بورژوازی سراسر دنیا را از زرادخانه آکنده است. سلاحهای هستهای سرمایه برای ویرانسازی چند ده بار کل جهان کفایت میدهد. فقط هزینه نظامی سالانه دولت آمریکا بسیار بیشتر از تریلیون است. عظیمترین اقلام بودجه دولتها را مخارج نظامی تشکیل میدهد. هر سال بخش بسیار عظیمی از اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی توسط بورژواژی به سرکوب قهرآمیز مبارزات تودههای کارگر اختصاص مییابد. تصور این که سرمایه جهانی در مقابل کمترین جنب و جوش ضد سرمایهداری کارگران این یا آن نقطه دنیا بربرمنشانهترین جنگها را راه نیاندازد، خودفریبی محض است. در چنین شرایطی و در مقابل چنین اختاپوس توحشی، دعوت کارگران به پرهیز از خشونت نه مبارزه ضد سرمایهداری، که کمک به سرمایه برای سرکوب هر چه وحشیانهتر جنبش کارگری است.
یک نکته قابل تاکید است. ما از اجتناب ناپذیری قهر پرولتاریا علیه سرمایه و برای نابودی سرمایهداری سخن میگوییم و بسیار قاطعانه از آن دفاع میکنیم. هر نوع خشونتی توسط عدهای زیر نام طبقه کارگر لزوما قهر ضد سرمایهداری پرولتاریا علیه سرمایه نمیباشد. سخن تمام کنیم، آنان که شبهای ایستاده پاریس را الگوی نوین جنبش ضد سرمایهداری طبقه کارگر معرفی میکنند! با این کار خود فقط یک چیز را فریاد میزنند؛ این که به کارگران دروغ گفته و دروغ میگویند. ایدئولوژی گریزی، حزب ستیزی و فرارشان از سندیکا، نه نقد مارکسی سرمایه ستیز کارگران آگاه بر ایدئولوژی پردازی، حزب آفرینی و اتحادیه گرایی، که تلاشی برای بازداشتن فعالین کارگری از جستجوی راه واقعی پیکار علیه سرمایه، از طریق افزودن گمراههای بر گمراهههای تاکنونی است.
مه ۲۰۱۶َ